۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

خاطراتي از استاد دكتر بهزاد
جز نيكي نكرد
دكتر هدايت‌ يزداني- متخصص ریه
شايد متوجه نمي‌شويم كه گاهي مسايل كوچك چه اثري در آينده‌ي ما دارد و انسان را به كجا مي‌كشاند. تابستان سال 1328 بود. بعد از امتحان كلاس 11 كه در رشت گذراندم، مطابق معمول آن سال‌هاي ما، تابستان بايد به ييلاق مي‌رفتيم (به شوئيل اشكور). روزي كه از گردش اطراف محل برمي‌گشتيم و به بازار محل رسيديم، برادر بزرگ‌ترم را ديدم كه با دوستان خودش بود. بدون مقدمه به من گفت: «هدايت، امسال برو تهران.» چرا و چطور را نفهميدم ولي قبول كردم. به تهران رفتم و با زحمت زياد در دبيرستان دارالفنون اسم نوشتم و چند روزي درس خواندم. سرنوشت بازي خود را ادامه داد چون آمدند و گفتند كلاس 12 طبيعي دارالفنون بايد برود به البرز. من هم شاگرد همان كلاس بودم.
البرز دبيرستان بسيار معروفي بود كه در تهران نمونه بود و مرحوم دكتر مجتهدي (خدا رحمتش كند) با ديسيپلين خاصي اداره‌اش مي‌كرد. اين دبيرستان اسم پسران بزرگان كشور را هم به‌آساني نمي‌نوشت و شهريه‌ي بسيار كلاني داشت كه جاي امثال ما نبود ولي براي كلاس شماره‌ي 12 دارالفنون رايگان بود. اين دبيرستان گل سرسبد تهران دبيري داشت گل سرسبد همه‌ي تهران به نام دكتر بهزاد كه در عين‌حال كمك و همه‌كاره‌ي دكتر مجتهدي هم بود. دكتر بهزاد در آن سال، سال آخر داروسازي يا تازه‌فارغ‌التحصيل دانشكده‌ي داروسازي هم بود.
اين بود كه دكتر بهزاد معلم كلاس ما هم شد. يعني حوادث مشروح مرا مجاني از ييلاق آورد خدمت دكتر بهزاد كه مردي بود بلندقد حدود 40 ساله كه موي سياهش هميشه روغن‌زده و شانه‌زده و بسيار مرتب بود. دكتر بهزاد برخلاف معلمين ديگر به كلاس‌ها نمي‌رفت بلكه شاگردان به كلاس ايشان مي‌رفتند كه سالن بزرگي بود و با تخته سياهي بزرگ كه اشكال زيست‌شناسي را با گچ رنگي روي تخته مي‌كشيد تا همه‌ي شاگردان از آن استفاده كنند.
روش خاصي داشت. بعضي نكات را طوري تشريح مي‌كرد كه شاگردان هرگز فراموش نمي‌كردند. مثلاً دو نمونه را كه بعد از 59 سال به‌دقت يادم هست چنين بود:
سلول عصبي را روي تخته مي‌كشيد و دست خود را نشان مي‌داد. كف دست «جسم سلول»، انگشتان دست «دندريت» و ساعد «آكسون» بود. يا رنگ‌هاي طيف نور را برحسب حرف اول رنگ تنظيم كرده بود به نام «بناسزنق» (بنفش، نيلي، آبي، سبز، زرد، نارنجي و قرمز) و از اين قبيل زياد داشت. قرارش اين بود كه درس‌هاي هفته‌ي قبل را اين هفته و درس‌هاي ماه قبل را اين ماه بايد جواب بدهيم. يادم هست قسمت زيادي از كتاب زيست‌شناسي را حدود 54 بار تكرار كرده بودم.
سوالات چهارجوابي را زياد مطرح مي‌كرد (كه من تا آن وقت نديده بودم) ولي يك بار يكي از ورقه‌ها را به‌عنوان نمونه جواب به كلاس نشان داد كه با كمال تعجب ديدم ورقه‌ي بنده‌ي ناشي است.
به‌هرحال به بركت تدريس دكتر بهزاد كه بسيار در رشته‌ي پزشكي و طبيعي مربوط بود، آن سال در كنكور دندانپزشكي تهران و پزشكي تبريز قبول شدم كه باز سرنوشت مرا به تبريز فرستاد و به‌قول ملانصرالدين بنده تبريزي شدم زيرا در تبريز ازدواج كردم.
در آن سال بسياري از بچه‌هاي گيلان قبول نشدند و تعداد كمي هم كه قبول شدند از من عقب‌تر بودند (تعريف از خود نيست، تعريف هنر و تدريس بهزاد است).
دكتر بهزاد علاوه بر اين‌كه مدرس خوبي بود، با شاگردان هم بسيار خوب و متوجه وضعيت آنان بود. يكي از همكلاسي‌هاي من تعريف مي‌كرد كه: «وقتي از شهرستان به دبيرستان البرز رسيدم به‌علت عدم امكان مالي بسيار ناراحت بودم. روزي گوشه‌اي بودم و در بحر تفكر كه دكتر بهزاد مرا ديد و از حالم پرسيد و توضيح دادم. دستم را گرفت و به قسمت دفتر برد. كارهايي در آن‌جا به من ياد داد كه توانستم با مزد آن امرار معاش كنم.» و اين همان شخصي بود كه استاد عفوني و اولين متخصصي بود كه مسايل ايدز را در «خانه‌ي داروساز» رشت مطرح و تشريح كرد و بعد از سال‌ها دكتر بهزاد را در رشت ديد كه طرفين بسيار خوشحال شدند.
به‌هرحال مثل همه‌ي معلمين خوب كه هميشه در ذهن شاكردان هستند، ذهن من پر از دكتر بهزاد بود، هميشه و در همه‌حال. تا روزي كه خبر عجيبي شنيدم: دكتر بهزاد به گيلان آمده است.
اولين بار ايشان را با خانم‌شان در مركز مبارزه با سل ديدم كه براي معاينه‌ي ريه آمده بودند. بعدها كه با همه‌ي شهر دوست و آشنا شده بود چه رسد به منِ شاگرد قبلي، به من محبت زيادي داشت. اولين دكتري بود كه در گيلان به‌عنوان نمونه انتخاب شد، يعني در يكي از ميهماني‌هاي اول هر فصل نظام پزشكي كه در سابق داشتيم، به‌عنوان نمونه لوح تشويق و تشكر دريافت كردند.
و اما خاطرات كوه‌پيمايي:
حدود 10 سال قبل اتومبيل پاترولي داشتم كه مناسب راه‌هاي سخت و نامناسب بود؛ وسيله‌اي براي رفتن تا جايي كه پياده‌روي شروع شود. ايشان نيز با علاقه‌ي شديدي كه به طبيعت داشت، لطف مي‌كرد و با ما مي‌آمد. آن وقت 80 تا 85 ساله بود. با من 60 تا 65 ساله در پي ساير دوستان مي‌رفتيم. دوستان به من مي‌گفتند خوب مي‌روي، ولي او بهتر مي‌رفت. آرام و دايم مي‌رفت. احساس خستگي نمي‌كرد. عجله‌اي نداشت. همه‌ي مسايل را مدنظر داشت: تعداد ضربان قلب اول آهسته بعد كم‌كم سريع‌تر و امثالهم. عجيب اين‌كه مي‌گفت دوستي در تهران دارم كه با او هم برنامه‌ي ‌كوه دارم. غروب پنجشنبه‌ها با اتوبوس شبانه به تهران مي‌رفت، در منزل دوستش بود، فردا صبح با او كوه‌نوردي مي‌كرد و غروب جمعه با اتوبوس شبانه به رشت برمي‌گشت!
در كوه از صحبت‌ها و جوك‌هاي متنوع و مطبوعي كه داشت كسي خسته نمي‌شد. كوله‌هاي دوستان پر از غذا بود ولي هرگز ايشان پرخوري نمي‌كرد و به ديگران سفارش‌هاي لازم خوراك مي‌داد. مثل هميشه معلم بود. از موجودات جنگل توضيح مي‌داد، از حيوانات گرفته تا كرات آسماني و هماهنگي پرواز پرندگان صحبت و ما را مستفيض مي‌كرد و به پرسش‌هاي ما جواب مي‌داد.
جنگل و مخصوصاً تك‌درخت و درخت‌هاي رنگين پاييز را بسيار دوست داشت. يادم مي‌آيد روزي در ابتداي كوه در ناحيه‌اي پردرخت و علف بين دو درخت با فاصله‌ي نسبتاً زياد تار عنكبوتي ديدم. از ايشان پرسيدم: «آقاي دكتر، اين حشره چگونه اولين تار افقي بالا را بين دو درخت برده كه بعد بقيه‌ي تار را در زير آن تعبيه كرده است؟» (حاشيه: از همكاران محترم تقاضا دارم هر كدام مي‌دانند، به من هم برسانند. بسيار ممنون مي‌شوم.)
دكتر هميشه بعد از رسيدن به شهر و منزل، تشكر جانانه‌اي مي‌كرد كه خيلي خوش گذشته است. در حالي كه به همراهان از بركت وجود او بيشتر خوش گذشته بود.
بهزاد هميشه در ذهن من هست و خواهد بود.
خداوند رحمتش كند- كه خواهد كرد- جز نيكي نكرد.

دكتر هدايت‌الله يزداني
چهره‌ي ماندگار بيماري‌هاي ريوي
رييس اسبق نظام پزشكي رشت

این مقاله مندرج در شماره 58 ماهنامه پزشکان گیل برای استفاده این سایت ارسال شده است
هرگز نميرد آن‌‌كه دلش زنده شد به عشق
دكتر علي نيك‌پور- عضو هیات مدیره نظام پزشکی رشت
يك سال از درگذشت زنده‌ياد استاد دكتر بهزاد بسيار سريع سپري شد. يعني عمر ما نيز همچنين ناباورانه و دور از ذهن مي‌گذرد، همچون عبور نسيمي، ريزش آبشاري و حركت ستاره‌اي دنباله‌دار.
او كه هر روز در جنب‌وجوشي وصف‌ناپذير در همه‌جا بود و حضورش كاملاً محسوس و همواره با كتاب و نوشته‌اي و با چهره‌اي خندان و اميدوار. هر گاه حضوري يا تلفني جوياي حالش مي‌شدم، با صداي رسا مي‌گفت: «خوبم!» و در دل شكر خدا مي‌كردم كه او سالم است و سرزنده، كه همواره چنين بود، حتي در روزهاي بيماري خسته‌كننده‌اش.
اوايل دهه‌ي 60 بود كه افتخار آشنايي با او نصيبم شد. در اولين سمينار علمي حوزه‌ي مديريتم از ايشان دعوت كردم تا در مورد اثرات ناخواسته‌ي داروها صحبت كند، و چه مقتدرانه، كه تعجب همگان را برانگيخت. آمارهايي داد كه ارايه‌ي آن در آن برهه‌ي زماني خاص شجاعت مي‌خواست و دليري، كه ميهمانان غيربومي را سخت شيفته‌ي كلامش كرد.
بي‌ريا و متواضع بود همانند همه‌ي انديشمندان، و شكيبا و بردبار و اجازه‌ي پيش‌دستي در امور خير به احدي نمي‌داد. در اولين روز كاري سال نو در آغازين صبح و قبل از هر گونه تحركي به اتفاق ياران قديمي به پيشواز تبريك سال نو مي‌شتافت و همواره در انجام سنت‌ها پيش‌قدم بود.
چندين بار كه افتخار همراهي با ايشان را در سفر به شهرهاي استان داشتم و صحبت‌هاي زيباي او در طول راه مي‌شنيدم، در شگفت مي‌شدم از آن‌همه عشق و ايثارش به همنوع كه هر چه داشت در طبق اخلاص مي‌نهاد و سراسر عمر پربارش چنين بود.
نكته‌اي كه نگران آن بود، وابستگي‌هاي عاطفي انسان‌ها به خود و اطرافيان بود كه مي‌گفت اگر نتوان آن را از شدت و حدت انداخت، چه بسا زندگي از شيريني و لطافت مي‌افتد و احساس بر عقل رجحان مي‌يابد. مي‌گفت اگر نشود عواطف را اندكي زدود، مسلماً ناشكيبايي غالب خواهد شد و دغدغه‌ي هر روزه‌ي انسان، گرفتاري دايمي در تنگناي محبت خواهد بود. و ادامه مي‌داد انسان‌ها همان بِه كه در گرو عشق و عاطفه‌اي گرفتار آيند و دغدغه‌ي هر روزشان باشد كه غير آن به چه كار آيد؟ مگر مي‌توان غير از آن بود كه هست؟
و مي‌بينيم كه به‌هيچ‌وجه ... و ديديم آن‌همه وابستگي و عاطفه‌اي را كه خرد و كلان بر او داشتند و به اثبات آن تا لحظه‌ي وداع كوشيدند و بعد از آن نيز هر روز نوشته‌اي و يادي و فاتحه‌اي بر او ... بر آن عزيزي كه روح بزرگ او بر جامعه‌ي مشتاقش سنگيني مي‌كند.

دكتر علي نيك‌پور
مدير سابق درمان تامين اجتماعي رشت
عضو هيات مديره‌ي نظام پزشكي رشت


به ياد آن پير فرزانه
دكتر غلامحسن مهدي‌زاده -داروساز
صاحب اين قلم ساليان دراز (بيش از 25 سال) با استاد رابطه‌ي همكاري نزديك داشتم، كه اين خود قطعاً همراه با خاطرات و درس‌هاي زيادي بوده است، كه چنين نيز هست و من هيچ‌گاه نمي‌توانم آن‌ها را از ياد ببرم و هميشه خود را وام‌دار آن مرد بسيار بزرگ قلمرو علم و دانش مي‌دانم. البته نوشتن خاطرات تمام لحظات حضور در كنار استاد بسيار طولاني و خارج از حد يك مقاله‌ي كوتاه است و يقيناً خارج از توان من ناچيز.
وصف او از جانب همچون مني
هست در بحر اوفتاده سوزني

اما تلاش مي‌كنم تا چند نكته‌ي مهم و آموزنده از ديدگاه خودم را به نگارش درآورم تا اداي ديني باشد به آن استاد فرزانه و شايد مقبول طبع خوانندگان.
همه به‌ياد داريم كه اوگوست رودن (1840 تا 1917 م)، مجسمه‌ساز فرانسوي، مجسمه‌ي مفرغي مشهوري به نام «متفكر» ساخت كه شهرت او را جهاني كرده است. براي من بسيار جالب بود كه استاد بهزاد چه در منزل و چه در هر جايي كه محل كاري داشت، عكس اين مجسمه را روبه‌رو يا در كنار خود روي ديوار نصب مي‌كردند. من كنجكاو شدم و علت اين كار را از ايشان پرسيدم، گفتند: «اين مجسمه در تمام طول زندگي‌ام الگو و رهنماي من بوده است، و بايد در معرض ديد من باشد تا من هر لحظه به‌ياد بياورم كه انسان هستم، قدرت تفكر دارم و مي‌توانم با فكر خود محيط و اجتماع خودم، وطنم و حتي جهان را متحول كنم.» به‌راستي، او چنين كرد و بدون شك يكي از تاثيرگذارترين شخصيت‌هاي علمي و فرهنگي قرن حاضر ايران است كه نسل كنوني و نسل‌هاي آينده‌ بسياري از پيشرفت‌هاي خود را مديون استاد بهزاد و بهزاد‌ها هستند وگرنه ...
مهر يزدان چون كه بر جاني دمد
بر فلك انديشه و رايش رسد
لطف حق تا عام را در كار شد
خاص را اكرام او بسيار شد
نعمت انديشه بخشد مرد را
تا بَرَد بر عرش اعلي فرد را

يكي از خصوصيات بسيار مهم استاد بهزاد كه براي من خيلي جالب و آموزنده بود، بي‌تفاوت نبودن در برابر ناهنجاري‌هاي اجتماعي و گفتار و كردار مسوولان و دست‌اندركاران امور اجتماعي و فرهنگي كشور بود. او چنان‌چه مورد ناصوابي را مي‌ديد قطعاً واكنش نشان مي‌داد و به‌طور صريح و با دليل و برهان و بسيار فروتنانه به طرف تذكر مي‌داد. استاد غالباً نامه‌هايي را كه براي مخاطبان مي‌نوشت يك بار پيش حقير مي‌خواند تا اگر نقصي وجود دارد، اصلاح كند. (البته قبلاً بزرگوارانه اين اجازه را به من داده بودند تا چنان‌چه ايرادي در نوشته يا گفتار ايشان مشاهده كردم، صريحاً بدون هيچ ترس و واهمه‌اي به‌طور خصوصي به ايشان متذكر شوم.) من در طول ساليان شاهد نوشتن نامه‌هاي زيادي به افراد و مسوولان مختلف كشور و حتي خارج از كشور بودم. به دو مورد آن به‌طور خلاصه اشاره مي‌كنم.
در يكي از كتاب‌هاي دوره‌ي ابتدايي بعد از انقلاب، براي اثبات وجود خدا و توجيه خداشناسي، داستاني از «كبوتر و صياد و مار» آورده شده بود كه رفتارهاي غريزي حيوانات را به حساب فرمان خدا گذاشته بودند. جالب بود كه استاد در همان سال اول چاپ اين كتاب ان را از نظر گذرانده و بسيار ناراحت شده بودند و طي نامه‌ي اعتراض‌آميز و شديداللحني به وزير آموزش و پرورش اعتراض كردند و تذكر دادند كه با اين همه واقعيت‌هاي علمي كه براي اثبات وجود خدا در دست داريم چه لزومي دارد كه از مسايل خرافي و غيرعلمي براي اين كار استفاده شود. كتاب مذكور در سال بعد اصلاح و آن مطلب حذف شد.
استاد بهزاد در مورد عنوان‌هاي «مجلس شوراي اسلامي» و «حقوق بشر اسلامي» ايراد داشتند و استدلال مي‌كردند كه اين عنوان‌ها از نظر دستوري و واژگاني اشتباه در كنار هم قرار گرفته‌اند و در اين مورد نامه‌هايي به روساي مجلس و قوه‌ي قضائيه نوشتند، كه هيچ‌يك پاسخ ندادند، به‌استثناي آقاي حداد عادل كه مساله را تاييد كردند ولي گفتند چون در قانون اساسي به همين شكل آمده است، بنابراين چاره‌اي جز پذيرش آن نيست.
از جمله موارد ديگري كه استاد از سال‌ها پيش در مورد آن به چند مسوول كشوري و ادارات مختلف نامه نوشتند و به آن ايراد گرفتند، نصب پرده‌هاي متعدد پيام تبريك و خيرمقدم و غيره در جلوي ادارات و سازمان‌ها بود، و مي‌گفتند كه چرا با اين كار بيهوده سرمايه‌هاي ملي را به هدر مي‌دهيد، زيرا عزل و نصب و رفت‌وآمدهاي اداري امري طبيعي و عادي است و لزومي به نصب اعلانيه و پرده وجود ندارد.
تا جايي كه حقير به‌ياد دارم تعداد نامه‌هاي تذكر استاد بيش از هزاران مورد بوده است، و در برابر پرسش من كه در اين دوران وانفسا فكر مي‌كنيد اين نامه‌ها تاثيري دارد، پاسخ مي‌داد: «من وظيفه‌ي خودم را انجام مي‌دهم و حداقل تاثيرش اين است كه مخاطبان نامه متوجه مي‌شوند كه هر اشتباهي را نمي‌توانند انجام دهند و اگر تعداد اين نامه‌ها زيادتر باشد قطعاً تاثيرگذارتر خواهد بود.»
استاد بهزاد، چنان‌كه همه مي‌دانند، نماد الگوهاي تندرستي بود و خود تمام نكات مربوط به تندرستي‌اش را به‌طور كامل رعايت مي‌كرد و در مورد همه‌ي مردم نيز اين احساس مسووليت را داشت و در هر جا و هر شرايط، آشنا و غيرآشنا را با بياني صميمانه مخاطب قرار مي داد و نكات مربوط به حفظ تندرستي را متذكر مي‌شد و اغلب يادداشت‌هاي مربوط به الگوهاي حفظ تندرستي را در كيفش داشت و به افراد مختلف مي‌داد. رفتارهاي استاد در اين زمينه طوري بود كه تندرستي همه را مانند تندرستي جسم و روح خودش فرض مي‌كرد و بيانش نيز بسيار تاثيرگذار بود. او به‌معني واقعي كلمه عاشق مردم بود و در تمام طول عمرش دغدغه‌ي آموزش، رفاه و تندرستي مردم را داشت.
در خدمت يار بندگي بايد كرد
با پاي نه، سر، دوندگي بايد كرد
تا در رگ تاك، خون مي مي‌جوشد
با حضرت عشق زندگي بايد كرد

در رابطه با رعايت نكات حفظ تندرستي، مطلبي را كه از زبان استاد شنيدم، نقل مي‌كنم.
استاد بهزاد در خورد و خوراك بسيار محتاط و اهل امساك بودند. در برابر هر غذاي لذيذي هم حد خودشان را نگه مي‌داشتند و به‌هيچ‌وجه پرخوري نمي‌كردند. در سال‌هاي پس از درگذشت همسر اول‌شان، هنگامي كه به‌تنهايي زندگي مي‌كردند، مدتي مجبور بودند بيرون از منزل غذا صرف كنند. مي‌گفتند: «به هر جا مي‌رفتم غذايي كه مي‌آوردند به‌اندازه‌ي دو وعده خوراك من بود كه من نمي‌توانستم همه‌ي آن را ميل كنم و اين مساله خيلي مرا ناراحت مي‌كرد. روزي دل به دريا زدم و پيش مدير يكي از چلوكبابي‌هاي نزديك محل كار خود رفتم و رك و راست و صميمانه موضوع را به او گفتم و تقاضا كردم اگر اجازه بدهيد من پيرمرد هشتاد و چند ساله يك روز در ميان ناهار اين‌جا بيايم و شما به‌جاي يك پرس كامل نصف پرس غذا براي من بياوريد و هر طور هم خواستيد حساب كنيد. مدير رستوران با تعجب و خنده مرا پذيرفت و گفت به‌ازاي هر دو روز صرف غذا قيمت يك پرس را با شما حساب مي‌كنيم، با كمال ميل، به ما افتخار مي‌دهيد. من از آن روز به بعد خيلي راحت شدم و زندگي‌ام روال عادي به خودش گرفت
ناگفته نماند اين‌گونه خاطرات خصوصي و داراي نكات آموزنده زياد دارم كه ذكر آن‌ها را ضروري نمي‌بينم ولي در پايان اين مطلب، ذكر يك نكته را لازم مي‌دانم. استاد بهزاد در ابتداي بازگشت‌شان به شهر رشت، مدت كوتاهي در شهر صومعه‌سرا مشغول به كار شدند. ابتدا آقاي دكتر هريالچي (كه سال‌ها قبل شاگرد استاد در دبيرستان البرز بودند و بعد از انقلاب در پست مدير درمان بهداري قرار داشتند) متوجه حضور ايشان در گيلان شدند و موضوع را به آقاي دكتر پوركاظمي (كه در كنار آقاي دكتر هريالچي، مسوول دفتر اسناد پزشكي و نيز دبير جامعه‌ي داروسازان بودند) گفتند و درباره‌ي اعتبار و درجه‌ي علمي استاد اطلاعاتي را در اختيار ايشان گذاشتند. آقاي دكتر پوركاظمي با هماهنگي جامعه‌ي داروسازان آن زمان ترتيبي دادند تا ايشان در جامعه مشغول به فعاليت شدند. آقاي دكتر پوركاظمي همان‌طور كه همه مشاهده كردند، در روزهاي بيماري استاد و پي‌گيري درمان ايشان در بيمارستان و مراقبت از ايشان در منزل و همچنين انجام مراسم تدفين و ترحيم آن مرد بزرگ زحمات زيادي كشيدند كه متاسفانه از اين همه فعاليت و تلاش فداكارانه در جايي ياد نشده، ولي بسيار جاي تشكر و قدرداني است. اگرچه مي‌دانم ايشان تمام اين كارها را به‌پاس احترام گذاشتن به مقام علمي استاد بهزاد و دوستي صميمانه‌اي كه با او داشتند، انجام دادند و هيچ انتظاري هم ندارند.

این مقاله از سوی ماهنامه پزشکان گیل (شماره 58) برای استفاده در این سایت ارسال شده است



مروري بر خدمات تربيتي و آثار روان‌شناسي دكتر محمود بهزاد
بهزاد و روان‌شناسي

دكتر موسي كافي - استادیار روانشناسی دانشگاه گیلان

«من عاشق معلمي هستم و از زندگي با دانش‌آموز و دانشجو لذت مي‌برم و افتخار مي‌كنم كه معلم بوده و هستم
دكتر محمود بهزاد

كيهان علمي، آذرماه 1370، ويژه‌نامه‌ي دكتر محمود بهزاد

يكي از مهم‌ترين خدمات استاد دكتر محمود بهزاد پرداختن به امر تعليم و تربيت بوده است. ايشان در سال 1314 در رشته‌ي علوم تربيتي ليسانس گرفت و نخستين فعاليت شغلي خود را با تدريس در مدارس شروع كرد و تا واپسين ماه‌هاي عمر پربارش به تدريس روان‌شناسي فيزيولوژيك به دانشجويان رشته‌ي روان‌شناسي دانشگاه گيلان ادامه داد. استاد عاشق كلاس و درس و بحث بود. كلاس بسيار گرمي داشت كه به‌راستي روي همه‌ي دانشجويان اثر مي‌گذاشت. به‌نظر پارسونز و همكاران (1385) كلاس درس جاي انرژي است؛ جايي كه مي‌تواند شگفت‌انگيز و هيجان‌آور باشد؛ جايي كه در آن زندگي شكل مي‌گيرد. اما كلاس با انرژي و شور و هيجان حاصل تلاش و تصميمات سنجيده‌ي معلمان ماهر و متخصص است. كساني كه در كلاس درس استاد بهزاد بوده‌اند اين ويژگي‌ها را به‌خوبي لمس كرده‌اند.
استاد بهزاد در كلاس‌هاي درس از فنون و مهارت‌هاي تدريس به‌خوبي استفاده مي‌كرد. بيان مطالب پيچيده‌ي علمي به زبان قابل فهم دانش‌آموزان و دانشجويان، ذكر مثال‌هاي واضح و ملموس، استفاده از ابزارهاي كمك‌آموزشي، به‌كارگيري حركات مناسب دست و بدن، نظم و سازمان‌دهي كلاس درس و وقت‌شناسي و حضور به‌موقع در كلاس از جمله ويژگي‌هاي اساسي استاد در امر آموزش بود. به مشاركت شاگردان به بحث و گفتگو در كلاس اهميت زيادي مي‌داد و آنان را به پرسش تشويق مي‌كرد. ايشان از اين روش‌ها در انتقال دانش به شاگردان به خوبي بهره مي‌گرفت. همچنان كه پارسونز و همكاران (1385) مطرح كردند، دانش تعليم و تربيت دانشي است درباره‌ي راه‌هاي موثر ارايه‌ي‌ اطلاعات به يادگيرندگان. اين دانش به‌نوبه‌ي خود مستلزم آگاهي درباره‌ي اين موضوع است كه چه چيزي سبب مشكل يا آسان شدن محتواي يادگيري در شاگردان مي‌شود. معلمان از طريق زبان بدن1، استفاده از فضا، تُن صدا و تماس چشمي با شاگردان ارتباط برقرار مي‌كنند كه تمامي اين راه‌ها تاثيري گسترده بر نحوه‌ي انتقال پيام معلم و گيرايي شاگرد دارد (فليندرز، به نقل از پارسونز، 1385).
در زمينه‌ي اهميت تعليم و تربيت و كار در كلاس درس در بخش‌هايي از كتاب «علم» (1362) تاليف دكتر بهزاد آمده است:
يكي از راه‌هاي علم‌آموزي كنجكاو كردن شاگردان براي دانستن امري است كه قبلاً چندان بدان امر توجه نداشته‌اند. هنگامي كه دانش‌آموزي كنجكاو شود، موضوع را به‌خوبي فرا مي‌گيرد و آن موضوع جزو دانسته‌هايش مي‌شود. راه ديگر اين است كه معلم از صورت سخنگو بيرون بيايد و شاگردان را به فكر كردن و سخن گفتن وادار سازد. براي اين كار معلم بايد پرسش‌هايي درباره‌ي موضوع درسي مطرح كند و از شاگردان پاسخ آن‌ها را بخواهد و وضعي پيش آورد كه همه در پاسخ دادن شركت كنند و راه درست علم‌آموزي اين است كه كوشش شود شاگرد مفاهيم علمي كسب كند نه آن‌كه مطالب علمي را حفظ كند.
استاد بهزاد با توجه به شيوه‌ي نگارش مطالب به زباني ساده و بيان موضوعات علمي به زباني قابل فهم در اين زمينه دو مثال ذكر كرده است كه بي مناسبت نيست در اين‌جا آورده شود.
1- روزي آموزگاري كه در كلاس چهارم ابتدايي تدريس مي‌كرد اين موضوع را براي نوشتن انشا به شاگردانش داد: «وضع يك خانواده‌ي فقير را شرح دهيد.» دختر يك ثروتمند كه در آن كلاس تحصيل مي‌كرد اين طور نوشت: «خانواده‌اي بود فقير، پدر فقير، مادر فقير، پسران فقير، دختران فقير، پدربزرگ فقير، زمين تنيس فقير، فرش‌ها و مبل‌ها و همه چيزهاي خانه فقير بودند ...» آيا غير از اين است كه دخترك ثروتمند از مفهوم فقر بي‌اطلاع بود؟
2- روزي تابوتي را به گورستان مي‌بردند و گروهي آن را بدرقه مي‌كردند. پسر مرد فقيد به‌دنبال تابوت پدر مي‌رفت و زاري‌كنان مي‌گفت: «پدرجان، امشب تو را در جايي منزل خواهند داد كه نه چراغ دارد، نه فرش، نه آب دارد، نه نان و نه وسيله‌ي گرما.» گدايي با پسر كوچكش در كناري نشسته بودند و به سخنان پسري كه زاري مي‌كرد گوش مي‌دادند. پسرك از پدرش پرسيد: «بابا اين تابوت را به خانه‌ي ما مي‌برند؟»
آيا غير از اين است كه پسرك نه‌تنها مفهوم فقر را مي‌دانست، بلكه آن را به خوبي احساس مي‌كرد؟ (صفحات 81 و 83)
حاصل خدمات ارزشمند و بي‌شمار دكتر محمود بهزاد در زمينه‌ي تعليم و تربيت، پرورش هزاران شاگردي است كه امروز هر كدام خود در ايران و خارج از ايران از جمله استادان و دانشمندان برجسته‌ هستند.
دكتر بهزاد در سال 1341 مامور تاسيس سازمان كتاب‌هاي درسي شد، مدت دو سال رياست اين سازمان را به‌عهده گرفت و مولف نخستين كتاب‌هاي درسي در ايران است. با تلاش ايشان همه‌ي كتاب‌هاي درسي ايران از دوره‌ي ابتدايي تا پايان دوره‌ي متوسطه تاليف و تدوين شد. در اين زمينه استاد بهزاد مي‌گويد:
قبل از اين‌كه اولين كتاب‌هاي درسي را به شكل دستي تنظيم كنم، در كلاس‌هاي درس، معلمان به دانش‌آموزان جزوه مي‌گفتند. هيچ منبع
مشخصي وجود نداشت كه معلمان از روي آن مفاهيم را به بچه‌ها منتقل كنند و بچه‌ها با چه مشقتي مجبور بودند جزوه‌نويسي كنند. در ابتدا تنها هدفم تغيير سيستم جزوه‌نويسي بود و اين‌كه معلمان منبعي براي درس دادن داشته باشند. بعد از آن بود كه با يك گروه 12 نفره براي بررسي كتاب‌هاي غربي به ايالات متحده‌ي آمريكا، فرانسه و انگليس رفتيم. سه ماه آن‌جا بوديم و روي كتاب‌هاي درسي آنان تحقيق مي‌كرديم. معلوم شد كه هدف تاليف كتاب‌هاي درسي بايد با سياست كلي تعليم و تربيت كشور هماهنگ باشد. پس از بازگشت با كمك چند نفر از دوستان دانشمندم كتاب‌هاي درسي را از كلاس 7 تا به 12 به سبك جديد و با تصاوير آموزنده تاليف كرديم (پزشكان گيل، تير 1386، ص 10).
تعليم و تربيت مي‌تواند زندگي متفاوتي خلق كند و معلمان كارآمد نيز واقعاً مي‌توانند زندگي را تغيير دهند. از تربيت به‌معني تغيير رفتار انسان‌ها يا به‌عبارتي انسان‌سازي نيز تعبير شده است (رشيدپور، 1371). هنر معلم تنها اين نيست كه به تدريس بپردازد بلكه يكي از وظايف اساسي معلم اين است كه شوق و ذوق زندگي را در شاگرد بيدار كند و شيوه‌ي درست زندگي كردن را با عمل و رفتارش به او نشان دهد. شايد شما با استادي برخورد داشته‌ايد كه تاثير به‌سزايي در زندگي شما داشته باشد؛ استادي كه با توجه به امكانات شما تشويق‌تان كرده باشد؛ معلمي كه الگو و سرمشق شما در زندگي بوده باشد. خوش‌برخورد بودن استاد بهزاد، فعال و با نشاط بودن، اميدواري و مثبت‌انديشي وي، از ايشان الگو و سرمشق خوبي ساخته بود تا ديگران و به‌ويژه شاگردانش شيوه‌ي درست زندگي را از او ياد بگيرند. وقتي شاگردان استاد بهزاد اين نمونه از رفتارهاي او را مشاهده مي‌كردند عشق و شوق و اشتياق زندگي و فعاليت در آنان مضاعف مي‌شد.
دكتر بهزاد علاوه بر تدريس و تعليم و تربيت دانشجويان، كتاب‌هاي مختلفي در بعضي زمينه‌هاي روان‌شناسي تاليف و ترجمه كرد كه هنوز هم مورد استفاده‌ي دانشجويان و استادان قرار مي‌گيرد. وي در سال 1348 كتاب «روان‌شناسي فيزيولوژيك» اثر كليفورد تي ‌مورگان را ترجمه كرد. دكتر محمود صناعي استاد و رييس وقت موسسه‌ي روان‌شناسي دانشگاه تهران در مقدمه‌ي اين كتاب چنين نوشت:
روان‌شناسي يكي از علوم آزمايشي است و يكي از مهم‌ترين مقدمات آن فيزيولوژي است، به‌خصوص آن قسمت از فيزيولوژي كه در رفتار ما تاثير بيشتر دارد. اين قسمت از فيزيولوژي به اسم روان‌شناسي فيزيولوژيك معروف شده است و از دروس پايه‌ي روان‌شناسي است. تاكنون كتاب درسي‌اي كه دانشجوي دانشگاه را به‌كار آيد در زبان فارسي كمتر وجود داشته است. آقاي دكتر محمود بهزاد كه آثار ايشان در بيولوژي و فيزيولوژي از ترجمه و تاليف معروف است براي نخستين بار دامن همت به كمر زده و رفع اين نقيصه را كرده‌اند. كتاب حاضر كه به همت ايشان به فارسي ترجمه شده است يكي از مهم‌ترين كتب درسي امروز در روان‌شناسي فيزيولوژيك است و هيچ دانشجوي روان‌شناسي را از خواندن آن چاره نيست. استادي دكتر محمود بهزاد در ترجمه‌ي اين كتاب دشوار به فارسي سليس و قابل فهم در خور همه‌گونه تقدير است. دكتر بهزاد با ترجمه‌ي اين كتاب خدمت مهم دانشگاهي انجام داده‌اند. من ترجمه‌ي اين كتاب را يك خدمت بزرگ علمي مي‌دانم و به دكتر بهزاد در زحمت و رنجي كه براي تهيه و به‌خصوص چاپ آن تحمل كرده‌اند صميمانه تبريك مي‌گويم و اميدوارم خدمات ارزنده‌ي ايشان سال‌ها ادامه يابد. اميدوارم كار دكتر بهزاد براي استادان ديگر سرمشق باشد.
كتاب روان‌شناسي فيزيولوژيك در 20 فصل و با عناوين تدوين شده است:
فصل اول: سازوكار پاسخ پيراموني، فصل دوم: سلسله‌ي عصبي مركزي، فصل سوم: فيزيولوژي نرون، فصل چهارم: محيط داخلي، فصل پنجم: حواس شيميايي، فصل ششم: دستگاه بينايي، فصل هفتم: ادراك بينايي، فصل هشتم: شنوايي، فصل نهم: احساس‌هاي سوماتيك، فصل دهم: كنش‌هاي حركتي، فصل يازدهم: هيجان، فصل دوازدهم: خواب، بيدارشدگي، فعاليت، فصل سيزدهم: گرسنگي و تشنگي، فصل چهاردهم: رفتار جنسي، فصل پانزدهم: رفتار غريزي، فصل شانزدهم: شرطي شدن، فصل هفدهم: يادگيري تميزي، فصل هيجدهم: حل مساله، فصل نوزدهم: اختلالات مغزي، فصل بيستم: روان‌شيمي.
كتاب «مغز آدمي از ديدگاه روان‌شناسي» در سال 1356 توسط دكتر بهزاد به نگارش درآمد. بخشي از اين كتاب حاصل سخنراني ايشان در جمع دانشجويان روان‌شناسي دانشگاه تهران در همان سال است. در اين سخنراني ساختارها و كاركردهاي مختلف مغز و ارتباط آن با رفتار به‌خوبي توضيح داده شده است. در مقدمه‌ي اين كتاب، استاد بهزاد به بخش‌هايي از مشكلات دانشجويان در امور آموزشي به‌خوبي اشاره كرده كه شايد هنوز هم اين مشكلات ادامه داشته باشد. در اين مقدمه آمده است كه:
اين درست است كه دانشجويان عموماً عادت به كتاب خواندن ندارند و به همان كتاب يا كتاب‌ها و جزوه‌هاي پلي‌كپي شده‌ي استاد خود قناعت مي‌كنند، اما اين نيز درست است كه هنگامي به‌معني واقعي كلمه دانشجو مي‌شوند كه استاد، آن‌ها را در درسي كه عهده دارد سر ذوق بياورد. غالب دانشجويان درس‌ها را چون بيماري كه بايد دارو بخورد تا درمان گردد به‌زور و با نارضايي خاطر حفظ مي‌كنند و امتحان مي‌دهند و ليسانس مي‌گيرند تا از مزاياي قانوني آن استفاده كنند. دانشجويان غالباً از اين ناراحت‌اند كه بيشتر استادان آن‌ها را دست‌كم مي‌گيرند و به پرسش‌هاي آن‌ها اگر اجازه‌ي پرسش بدهند، پاسخ قانع‌كننده نمي‌دهند.
دكتر بهزاد كتابي با عنوان «پاولف» را از جفري ‌گري به فارسي ترجمه كرد و انتشارات خوارزمي آن را در سال 1362 به چاپ رساند. اين كتاب در هفت بخش تحت عنوان «زمينه‌ي فكري»، «پژوهش‌هاي فيزيولوژيك»، «انعكاس‌هاي شرطي»، «نظريه‌ي شرطي شدن»، «نظريه‌ي پاولف درباره‌ي كار مغز»، «شخصيت و روان آسيب‌شناسي» و «تاثير پاولف» تنظيم شده است. در ابتداي بخش اول اين كتاب همچنين آمده است:
يكي از بزرگ‌ترين معماهايي كه با آن روبه‌رو هستيم چگونگي درك ارتباطات ميان رفتار ذهن و مغز است. هيچ‌كس به‌اندازه‌ي پاولف براي خارج ساختن اين معما از قلمرو فلسفه و كشاندن آن به آزمايشگاه نكوشيده است. پاولف براي اين كار، ميان فيزيولوژي و روان‌شناسي پلي حياتي برقرار ساخت. يعني ميان دو موضوع كه به هنگام آغاز كار پاولف بالقوه از يكديگر جدا بودند ولي اكنون مي‌روند تا در هم ادغام شوند (ص 5).
استاد بهزاد در كتاب «ابعاد انساني نوع آدمي» به برخي از ويژگي‌هاي مهم انسان اشاره كرده است. در اين كتاب چهار ويژگي برجسته‌ي ذهن آدمي يعني خودآگاهي، انديشه‌ي نمادي، انديشه‌ي انتزاعي و آينده‌نگري توضيح داده شده است. در صفحه‌ي 62 اين كتاب آمده است كه:
اما آدمي چند حس سوپرسوماتيك نيز دارد كه به‌وسيله‌ي آن‌ها چيزهايي را ادراك مي‌كند كه گرچه در جهان مادي احساس مي‌شوند ولي ماهيت غيرمادي دارند. اين چند حس عبارت‌اند از حس كنجكاوي، حس اخلاقي، حس زيبايي و حس ديني.
در بخش ديگري از اين كتاب آمده است كه:
از سه ركن ايمني جوامع بشري يعني سنت، دين و قوانين، فقط دين راستين است كه چارچوب ايمني مطمئني براي آدميان فراهم مي‌سازد. زيرا آدمي مي‌تواند از طريق عبادت بين خود و پروردگار رابطه‌اي ناگسستني برقرار سازد. علم برخلاف تصور بدانديشان نه‌تنها سست‌كننده‌ي اعتقادات راستين ديني نيست بلكه خدمات بزرگي به دين كرده است: يكي تصفيه‌ي دين از خرافات آلوده‌ساز و ديگري شناساندن عظمت جهان و آفريننده‌ي بزرگ آن (ص90).
يكي از شاخه هاي روان‌شناسي كه به مطالعه‌ي رفتار گونه‌هاي مختلف جانوري مي‌پردازد «روان‌شناسي تطبيقي»2 نام دارد. روان‌شناسي تطبيقي مطالعه‌ي ‌شباهت‌ها و اختلافات موجود در رفتار انواع موجودات زنده است. گروهي از پژوهشگران به نام «كردارشناسان»3 هستند كه رفتار حيوانات را در محيط طبيعي آن‌ها مورد مطالعه قرار مي‌دهند. استاد دكتر بهزاد در كتاب «روان‌شناسي حيواني» اين رفتارها را مورد بررسي قرار داده است. در همين زمينه دكتر محمود بهزاد با همكاري فرزندش دكتر فرامرز بهزاد كتاب بسيار جالبي از كنراد لورنتس، متخصص در رفتار حيوانات را به نام «هشت گناه بزرگ انسان متمدن» ترجمه كردند. در بخشي از اين كتاب آمده است:
تكنولوژي، علوم شيمي و پزشكي و هر چيزي كه به‌احتمال قوي از رنج آدمي كاسته است، به‌صورتي وحشتناك و معمايي به راه نابودي نوع آدمي مي‌رود و نوع آدمي دارد كاري مي‌كند كه سيستم‌هاي زنده‌ي ديگر هرگز چنان نمي‌كنند و آن اين است كه به دست خود موجبات نابودي‌اش را فراهم مي‌سازد. بدتر از همه اين است كه در اين گيرودار عالي‌ترين و اصيل‌ترين ويژگي‌ها و استعدادهاي انساني كه به‌حق آن‌ها را از مشخصات انساني مي‌شمرند، ظاهراً نخستين قربانيان‌اند. ما كه در كشورهاي متمدن پرجمعيت به‌خصوص در شهرهاي بزرگ زندگي مي‌كنيم ديگر درك نمي‌كنيم كه تا چه اندازه نيازمند محبت قلبي آدميان‌ايم (به‌نقل از كتاب مغز آدمي از ديدگاه روان‌شناسي، 1356، ص 60).
روان‌شناسي تكاملي از رويكردهاي بين‌رشته‌اي روان‌شناسي است كه امروزه اهميت زيادي پيدا كرده است. اين حوزه از روان‌شناسي با خاستگاه يا منشاء زيستي سازوكارهاي رواني ارتباط دارد. انديشه‌ي اساسي در روان‌شناسي تكاملي اين است كه سازوكارهاي رواني هم مثل سازوكارهاي زيستي نتيجه‌ي ميليون‌ها سال تكامل از طريق انتخاب طبيعي است. به اين ترتيب فرض روان‌شناسي تكاملي بر اين است كه سازوكارهاي رواني مبنايي وراثتي دارند و در گذشته احتمال بقا و توليد مثل نياكان ما را افزايش داده‌اند (اتكينسون و هيلگارد، 1385). ارتباط روان‌شناسي با نظريه‌ي تكامل در كتاب استاد بهزاد به نام «تئوري تكامل و روان‌شناسي» بررسي شده است.
موضوع مربوط به تاثير وراثت و محيط يا به‌عبارتي طبيعت و تربيت4 در شكل‌گيري مجموعه رفتارهاي فرد يا شخصيت و به‌ويژه هوش در كتاب «نژاد، هوش، شخصيت» منعكس شده است. اين كتاب را تئودوزيوس دابزانسكي تاليف و دكتر محمود بهزاد ترجمه كرده است. در بخشي از اين كتاب آمده است:
واقع امر اين است كه محيط‌هايي كه مردم در آن به‌سر مي‌برند بي‌نهايت تغييرپذير نيستند بلكه آدمي است كه با استفاده از تكنولوژي، براساس خصوصياتش، محيط‌هاي نو ابداع مي‌كند. يك عطيه‌ي ارثي در محيط‌هاي مختلف فنوتيپ‌هاي متفاوت به وجود مي‌آورد و امكان دارد بعضي از فنوتيپ‌ها مقبول دارندگان آن‌ها و براي جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنند پذيرفتني باشند، بنابراين تندرستي به‌حساب خواهند آمد. يك ژنوتيپ معين ممكن است در محيطي تندرستي به‌بار آورد و در محيط ديگر بيماري يا ناراحتي را باعث شود (صفحات
97 تا 98).
در صفحه‌ي 140 اين كتاب نيز آمده است كه:
آن‌چه آدمي را به‌صورتي چشمگير از ديگر جانداران متمايز مي‌كند ساختمان بدن او نيست بلكه طبيعت رواني، هوشي يا معنوي آدمي است كه وجه تمايز او با ديگر جانداران است. شكل بيني، رنگ پوست و گروه خوني مردمي كه با آن‌ها روبه‌رو مي‌شويم بسيار كمتر از حالت و مشرب، هوش و تماميت آن‌ها اهميت دارند. اين شخصيت آدمي است كه بيشتر مورد توجه است.
دكتر بهزاد در بخش‌هايي از كتاب «تندرستي و شادماني» كه به سال 1384 توسط شركت انتشارات علمي و فرهنگي منتشر شد، به موضوعات روان‌شناسي از جمله «اثر شگفت‌انگيز ذهن بر تندرستي»، «كاربردهاي بيوفيدبك» و «استرس و افسردگي» پرداخته است. در اين كتاب نوشته شده است كه:
مجموع واكنش‌هاي جسمي و ذهني (نيز عاطفي) آدمي در برابر محرك‌هاي ناخواسته، خارجي و داخليِ برهم زننده‌ي ثبات اوضاع محيط داخلي بدن، استرس نام دارد. زندگي هر چه ساده‌تر باشد استرس كمتر است. استرس بر دو نوع است: استرس‌هاي بزرگ و استرس‌هاي كوچك (ميني‌استرس‌ها). استرس‌هاي بزرگ در زندگي هر شخصي به‌ندرت اتفاق مي‌افتند مثل از دست دادن يك عزيز، از دست دادن شغل. آن‌چه بيشتر مورد بحث ماست ميني‌استرس‌ها هستند كه در هر شبانه‌روز بارها آدمي با آن روبه‌رو مي‌شود. ميني‌استرس‌ها مثل استرس انتظار در صف، استرس ناشي از خاموشي ناگهاني برق، استرس ناشي از بلندگو‌ها و صداهاي دلخراش آن‌ها در معابر و استرس ناشي از رانندگان بي‌توجه به مقررات راهنمايي براي عابرها و ديگر رانندگان مي‌باشد. ميني‌استرس‌ها مانند قطره‌هاي آبي كه اگر مدام از ارتفاعي به روي سنگي بچكد، آن را سرانجام سوراخ مي‌كند، بر اثر تكرار آدمي را از پا در مي‌آورند
(صفحات 55 و 56).
آخرين فعاليت‌هاي علمي استاد محمود بهزاد در ارتباط با روان‌شناسي ترجمه‌ي فصل دوم كتاب «زمينه‌ي روان‌شناسي هيلگارد و اتكينسون» است. در فصل دوم اين كتاب كه از جمله كتاب‌هاي اساسي روان‌شناسي است، پايه‌هاي زيست‌شناختي روان‌شناسي مورد بررسي قرار گرفته است. دكتر محمود بهزاد مطالب اين فصل مثل «انتقال سيناپسي»، «ناقل‌هاي پيام عصبي»، «سازمان دستگاه عصبي» و «تعامل ژن‌ها و رفتار» را به‌گونه‌اي ترجمه كرده است كه به‌راحتي مي‌تواند مورد استفاده‌ي دانشجويان و استادان روان‌شناسي و ساير علاقه‌مندان قرار گيرد.

1- body language
2- comparative psychology
3- ethologists
4- nature and nurture

منابع:
-اسميت، ادوارد و همكاران. زمينه‌ي روان‌شناسي هيلگارد و اتكينسون. ترجمه‌ي محمود بهزاد و همكاران. تهران: انتشارات گپ، 1385 -لازم به توضیح است دکتر بهزاد 2 فصل 2 و 4 این کتاب را ترجمه نموده بود، که نگارنده مقاله به اشتباه فقط فصل 2را ذکر کردند
-بهزاد، محمود. روان‌شناسي حيواني. تهران: انتشارات جاويدان، 1355
-بهزاد، محمود. مغز آدمي از ديدگاه روان‌شناسي. تهران: انتشارات جاويدان، 1356
-بهزاد، محمود. علم. رشت: انتشارات طاعتي، 1362
-بهزاد، محمود. ابعاد انساني نوع آدمي. رشت: انتشارات هدايت، 1372
-بهزاد، محمود. تندرستي و شادماني. تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1384
-بهزاد، محمود. مصاحبه با دكتر محمود بهزاد. پزشكان گيل. شماره‌ي 45 (تير 1386). صفحات 9 تا 13
پارسونز، ريچارد؛ هينسون، استفن؛ ساردو- براون، ديبورا. روان‌شناسي تربيتي. ترجمه‌ي حسن اسدزاده و حسين اسكندري. تهران: انتشارات عابد، 1385
دابزانسكي، تئودوزيوس. نژاد، هوش، شخصيت. ترجمه‌ي محمود بهزاد. تهران: انتشارات پويش، بي‌تا
رشيدپور، مجيد. معلم نمونه. تهران: انتشارات كعبه، 1371
گري، جفري الف. پاولف. ترجمه‌ي محمود بهزاد. تهران: انتشارات خوارزمي، 1362
لورنتس، كنراد. هشت گناه بزرگ انسان متمدن. ترجمه‌ي محمود بهزاد و فرامرز بهزاد. تهران: انتشارات زمان، 1358
مورگان، كليفورد تي. روان‌شناسي فيزيولوژيك. ترجمه‌ي محمود بهزاد. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1367









نخستین سالروز درگذشت استاد فرزانه دکتر محمود بهزاد
پنجشنبه هفتم شهریور 1387 مراسم سالگرد زنده یاد دکتر بهزاد درسالن کوچک ولی مناسب سازمان نظام پزشکی رشت، با شرایط و مطالب قابل توجه و درخورتحسین و با سخنورانی صاحب­نام همچون استاداحمد سمیعی (عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی که از دوستان و همکاران قدیمی استاد بودند) برگزارشد.میهمانان از پیش با دعوت رسمی سازمان نظام پزشکی رشت! حضوریافته بودند. مراسم یک روز زودتر از تاریخ درگذشت زنده یاد دکتر بهزاد اجرا گردید ، در حالی که تصور می­رفت نخستین سالگرد استاد با شکوه بیشتر و با شرکت اقشار گوناگون مردم گیلان و سایر نقاط کشور، و اطلاع­رسانی عمومی، در مکانی بزرگتر برگزار شود.شاید در توجیح انجام نگرفتن این ذهنیت ،همان­طور که آقای دکتر پورکاظمی - عضو انجمن نظام پزشکی رشت – درابتدای مراسم اظهار نمودند به دلیل مصادف شدن این روز با روز پزشک ،روز داروساز، هفته دولت ، تعطیلات تابستانی و آزمون­های بورد تخصصی وزارت بهداشت و... نقش داشتند.ای­کاش ابن سینا ، رازی ، در روز دیگری به­دنیا می­آمدند یا دولت ما معرفی و گرامیداشت تلاش­های خود را زمانی که دکتر بهزاد در قید حیات بودند ، به هفته­ی دیگری موکول می­کردند تا امکان حضور بسیاری از دوستداران! در این مراسم مهیا می­شد . ولی راحت­ترین کار این بود که زمان مرگ استاد به تاریخ دیگری محول می­شد! تا ما دنبال بهانه­ای نباشیم. تماس مدیریت این پایگاه با برخی از نمایندگان رشت با در بسته روبروشد؛ زیرا تلفن­های همراهشان به دلیل تعطیلات تابستانی مجلسیان خاموش بود(اگرچه از مدتها پیش نیز با ارسال پیامک به اطلاع رسانده شده بود)! در این مراسم برعکس مراسم­های قبلی که استاد زنده بودند و حتی پس از مرگش ، ازشاگردان البرزی­ استاد هم خبری نبود؛ ولی کارگردان فیلم مستند استاد بهزاد نمی­دانم چطور فهمیده بود و در مراسم حضور داشت؟! زیرا خیلی سعی نمودیم که ایشان را هم دعوت کنیم ولی ارتباط با وی ممکن نشد.
در ابتدای سخنرانی آقای دکتر پورکاظمی(نماینده سازمان نظام پزشکی رشت ) با خیرمقدم به حاضران چند ویژگی بارز استاد را تشریح نمودند از جمله « 1-وقت­شناسی: امکان نداشت ایشان سر وقت در جلسات حاضر نشود؛ 2-برخورد با الگوهای ناهنجار: همواره نسبت به ناهنجاری­ها واکنش نشان می­داد و براین اساس همواره درکیفش تمبر و پاکت داشت تا موارد را مکتوب و منعکس کند؛ 3-خوشبین بودن و منفی فکر نکردن از ویژگی­های بارز ایشان بود ؛4- مسایل روزمره را می­پذیرفت و سعی می­کرد با آن کنار آید تا دچار استرس نشود؛ 5- ساده زیستی و کم توقعی: 73 سال پیش لیسانس گرفت و چند سال بعد دکترای داروسازی، و می­توانست از مدارکش در آن موقع استفاده­های بیشتری نماید».
آقای دکتر پورکاظمی در حاشیه سخنانش اشاره­ای به حضور نیافتن استاندار گیلان – آقای مهندس قهرمانی – که انتظار حضورشان می­رفت، داشتند.
- سخنران بعدی آقای دکتر خیابانی(رادیولوژیست) بودند که از طرف انجمن مهرورزان خاطرات و ویژگی­هایی از استاد بهزاد بیان نمودند:« معتقدم بهزاد مثل هیچ­کس نبود و هیچ­کس هم مثل بهزاد نمی­شود.کارهایش به هیچ­کس شبیه نبود؛ وقتی می­خواست شمارش کند از 100 به پایین را می­شمرد؛ می­گفت مغز را باید ورزش داد. در ورزش­کردن ، نرمش­های غیرمعمول انجام می­داد و در توجیح آن می­گفت باید عضلاتی را که طی روز از آن کار نمی­گیریم ،نرمش دهیم.
خودش اعتقاد نداشت که پدر زیست­شناسی نوین است ولی معتقد بود مطالب علمی زیست­شناسی را وارد کتاب­های درسی کرده­است. در خصوص استدلال علمی درجایی بحث کرد و سپس در آن خصوص تقاضای رای­­گیری نمود و سپس گفت خیر، هیچکدام درست نیست زیرا استدلال علمی نیاز به اخذ رای ندارد وگرنه انیشتین و دیگران استدلالی نمی­کردند.
بهزاد با همه اطلاعاتی که داشت از افراد متخصص دیگر نظرخواهی می­کرد و تعصبی به دانش علمی خود نداشت و درکارهای ترجمه­اش گاهی از دیگران سوال می­نمود. مرگ و زندگی را دو روی یک سکه می­دانست
».
- سخنران بعدی استاد احمد سمیعی ،عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، که از تهران تشریف آورده بودند، به تشریح ویژگی­های استاد و تحلیل شخصیت ایشان با استناد از خاطرات از ایشان پرداختند:
«من و بهزاد با 6 سال اختلاف در یک محیط فرهنگی و آموزشی یکسان در رشت پرورش یافتیم.برای اینکه بدانید دکتر بهزاد در چه محیطی پرورش یافت توضیحاتی عرض می­کنم : درآن زمان 5دبستان دولتی و 2 تا 3 دبستان خصوصی وجود داشت . مدارس دولتی اسم و رسم داشتند و خوش­نام؛ و برخی مدارس ملی بدنام بودند.یک دبیرستان دولتی 6 کلاسه بود که سیکل اول و دوم داشت و چند دبیرستان غیر دولتی3 کلاسه بود. فقط یک رشته به نام رشته علمی بود و رشته ادبی نداشت. بعدها مدرسه­ای تاسیس شد به نام "اسلامی" که خیلی خوش نام نبود ولی رشته ادبی داشت ، که من خودم در سیکل دوم علاقه­مند شدم در دبیرستان اسلامی حضور پیدا کنم ولی پدرم اجازه نداد. آموزگاران آن موقع از نظر کیفی در سطح خیلی بالایی بودند و کسانی بودند که اهل قلم و دبیر بودند.... .
بهزاد هم در دوران جوانی و هم دوران پیری چست و چالاک بود و در هر کاری با وجدان کاری ،دقت و ظرافت کارش را انجام می­داد. او در درجه اول و بیش از هرچیز معلم بود و تا آخر عمرش معلم باقی ماند.حتی کارهای تالیف و ترجمه­اش نیز با انگیزه­ی تعلیم بود.بیشتر کارهایش علم به زبان ساده بود.این یک رشته­ای است در دنیا که نیازبه مهارت و استعداد خاص خودش را دارد.
یکی از ویژگی­های ایشان شوخ طبعی­اش بود.زمانی که بازنشسته شد زندگی­اش بارورتر شد، زیرا بیشتر آثارش مربوط به همین دوران است.وی یک زندگی یک بعدی نداشت؛ هم حیات عاطفی داشت هم جسمی و مواظب سلامت خودش بود.زمانی که در شمال تهران ساکن بودند همیشه از محل کارش تا کلک­چال را پیاده می­رفت و عضو گروه کوهنوردی کلک­چال بود. در هیچ شرایطی ورزش را ترک نمی­کرد. به نظر من ایشان 94 سال عمر نکرد بلکه 200 سال زندگی کرد؛ زیرا از تمام لحظات زندگی­اش استفاده نمود. او همان­طور زندگی می­کرد که فکر می­کرد؛ کاری که دیگران نمی­کنند. وی بی­ریا بود و هیچ تعارفی با دیگران نداشت.... او همواره در عمل الگو و معلم برای دیگران ­بود
».
در ادامه آقای دکتر صالحی – نماینده انجمن داروسازان گیلان مطالبی را بیان داشتند و سپس آقای دکتر کافی عضو هیات علمی گروه روانشناسی دانشگاه گیلان به تحلیل کارهای مکتوب و علمی دکتر بهزاد و تاثیر این آثار در زمینه­ی روانشناسی کشورمان پرداختند که اصل سخنرانی ایشان در این سایت ارایه شده است. پس از آن ترجمه شعر"تکامل از نگاه میمون­ها" که توسط دکتر بهزاد انجام شده بود، قرائت گردید و در ادامه مجلس با سخنان ادیبانه دکتر خیری - رییس انجمن داروسازان رشت به پایان رسید.
به هر حال مراسم نخستین سالگرد استاد فرزانه دکتر محمود بهزاد به­طور محدود ولی با تلاش چشمگیر دوستان و علاقه­مندانش به پایان رسید. امید این­می­رود در مراسم­های بعدی (یادبود، سالروز تولد و..) مراسم از عمومیت بیشتر و با اطلاع­رسانی گسترده برگزار شودو از جنبه دعوت تنها از شخصیت­های علمی بیرون آمده و عمومیت پیدا کند ؛ زیرا اعتقاد داریم با خدماتی که در عرصه­ی آموزش و تدوین کتاب­های درسی کشور در تمامی سطوح انجام داده است همه باسوادان کشورمان به نحوی در ارتیاط بوده­اند.
یادش گرامی و راهش پررهرو
20/07/1387