۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

به‌مناسبت دومین سال درگذشت محمود بهزاد/ جنبش علمی ایران و جای خالی بهزاد


شایسته آن است که از طبیعت تقلید کنیم تا از گفتار و رفتار انسان!
لئوناردو داوینچی


دو سال از درگذشت یکی از پرچم‌داران جنبش علمی ایران معاصر سپری شد. جنبشی که با تاخیر ۲ تا ۳ قرن پس از عصر روشنگری در جهان غرب، چهره‌ی ایران را به‌طور شگرفی از آلودگی‌های توهمات شبه‌علمی و خرافات پاک کرد و ارزش و ارجحیت معرفت علمی نسبت به انواع دیگر معرفت‌ها را برای شناخت جهان و ساختن دنیایی بهتر، متاثر از عصر رنسانس و روشنگری و نیز تحولات بزرگ علمی غرب در قرن نوزدهم و بیستم شناساند. فضای حرکت‌های علمی در ایران امروز با همه‌ی نقاط ضعف و قوت خود مرهون دست‌آوردها و تلاش پیش‌گامانی است که عاشقانه و عالمانه، عمر و زندگی خود را وقف علم و دانش، آموزش، تحقیق، تالیف و ترجمه کردند. محمود بهزاد یکی از ستاره‌های پرفروغ آسمان چنین جنبش ملی عظیمی بود. از اطلاق دکتر یا استاد به ایشان خودداری می‌کنم چرا که این القاب و عناوین نیازمند تشخص نام وی هستند و نه برعکس. شهرت و نقش وی در جنبش علمی ایران، به‌مانند بسیاری از مشاهیر علم و ادب جهان و ایران فراتر از تعاریف کلاسیک چنین القابی است.
مردی با شانه‌های فراخ، قامت بلند و ایستاده و چهره‌ی متقارن و با صلابت، که نشان از اراده‌ی قدرتمند وی بود، با عشق به طبیعت، در مسیری با دشواری‌های فرهنگی و اجتماعی بسیار گام نهاد. بهزاد ایمان داشت که عمومی کردن علم یکی از مهم‌ترین راهبرد‌های پیشرفت کشورهای عقب‌مانده است و تا زمانی که علم و اندیشه‌ی علمی از دیوارهای حیاط دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز علمی- تحقیقاتی فراتر نرود و به متن فرهنگ و زندگی روزمره‌ی مردم وارد نشود، نمی‌توان چندان به بالندگی و پیشرفت کشور، آن هم به مفهوم مدرن آن، امید بست. کوشش‌های فراوان وی برای انتخاب منابع و موضوعاتی که مردم را با علومی مانند زیست‌شناسی، زمین‌شناسی، نظریه‌ی تکامل یا فرگشت (Evolution)، ژنتیک، فیزیولوژی، روانشناسی، بیونیک، علم و فلسفه‌ی علم، تندرستی و… آشنا کند، از او چهره‌ای ملی ساخت، به‌گونه‌ای که بسیاری از دوستان و شاگردان سابق ایشان از سراسر ایران که ورای مرزهای این کشور در اقصی نقاط جهان دارای تشخص علمی بین‌المللی و درجه‌ی والای دانشگاهی‌اند، همواره با افتخار، یاد و خاطره‌ی همنشینی، مصاحبت یا شاگردی نزد ایشان را گرامی می‌دارند.
امروزه خلاء وجود جایگزین‌هایی مانند بهزاد در کشور کاملاً محسوس است. ویژگی‌های جامع‌اندیشی، وقت‌شناسی، هوشمندی، عشق، برنامه‌ریزی، مسوولیت‌پذیری، تندرستی، توانمندی، پویایی و نوع‌دوستی را به‌ندرت می‌توان مجموعاً در یک نفر یافت. برخورداری از چنین ویژگی‌هایی، جامعه و محیطی را طلب می‌کند که فرد را در مسیر رشد و تکامل خود به‌گونه‌ای یاری دهد که از ارزش‌های والای انسانی و خودشکوفایی خود و حتی میل به بالندگی دیگران ثمر ببرد، نه این‌که وی را گرفتار نیاز‌های اولیه و روزمرگی‌های پیش پا افتاده کند. بهزاد از روزمرگی گریزان و عاشق رشد و شکوفایی افراد جامعه بود و تلاش می‌کرد از طریق تحقق علم‌باوری و شناخت انسان و جهان در توده‌ی مردم نقشی در آن داشته باشد. وی ملازمت و وابستگی رشد فردی به رشد جامعه و برعکس را کاملاً درک کرده و بر این امر واقف بود که نمی‌توان در حوزه‌ی فردی خوشبخت ولی در حوزه‌ی اجتماعی توسعه‌نیافته و عقب‌مانده بود. از این‌رو حساسیت زیادی به کژ‌فهمی‌ها و سوءعملکرد‌های اجتماعی نشان می‌داد، چه از سوی یک مسوول رخ می‌داد و چه از سوی یک فرد غیرمسوول. عدم واکنش به معضلات اجتماعی برای وی به‌هیچ‌وجه قابل پذیرش نبود. شاید آن‌چه بیش از همه در آسیب‌شناسی جنبش علمی ایران خود را می‌نمایاند، عدم تعریف دقیق علم و شناخت فلسفه‌ی علم در کتاب‌های درسی و واحد‌های دانشگاهی است. ما متخصص، کارشناس، پزشک، مهندس، معلم، دبیر، استاد یا محقق کم نداشته و نداریم اما چرا با این‌همه، از قاطبه‌ی علم و فناوری این چنین عقب افتاده‌ایم، برمی‌گردد به عدم درک ضرورت علم و اندیشه‌ی علمی در جامعه‌ی ما. علم برای ما بیشتر به‌عنوان یکی از مظاهر تمدن پیشرفته نقش تزیینی و لوکس داشته تا موتور محرکه‌ی توسعه و پیشرفت. بسیاری از علم‌آموختگان ما با فلسفه‌ی علم و روش علمی غریبه هستند. ما هنوز تکلیف خود را با علم و اندیشه‌ی علمی مشخص نکرده‌ایم و به‌مانند بسیاری از حوزه‌های فناوری، بیشتر گرایش به مصرف و اضافه مصرف مواهب علم و تکنولوژی داریم تا تولید علمی و ایجاد ارزش افزوده‌ی علمی! ارزش افزوده‌ی علمی، افزایش کمیت آثار علمی نیست بلکه کیفیت تاثیر‌‌گذاری علم و روش تفکر علمی در عملکرد انسان برای شناختن و ساختن دنیایی بهتر است. هنوز بسیاری از تحصیل‌کردگان جامعه‌ی ما بیشتر مست و سرخوش از القاب PhD، دکترا، متخصص، فوق دکترا، فوق تخصص یا پروفسور هستند تا نقش‌شان در دانش‌پذیری، علم‌باوری، و پیشرفت فرهنگی و اجتماعی سرزمین خود.
امروزه فقر و نارسایی بینش و روش علمی در ساختار حرکت علمی و تکنولوژی کشور اعم از مدارس، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها، صنعت، انجمن‌های علمی، دولت، انتشارات و مراکز تحقیقاتی کاملاً محسوس است. بسیاری از فرهیختگان و فرزانگان این سرزمین حسرت دورانی را می‌خورند که عطش کسب معرفت علمی و ایجاد رابطه‌ی ذهنی برای درک چرایی، چیستی و چگونگی پدیده‌ها و نقش علم در زندگی فردی و اجتماعی انسان، از آبشخور مدارس و دانشگاه‌هایی که خود را برای پاسخگویی به تازه‌ترین چالش‌ها و نیازهای انسان کنجکاو قرن بیستم آماده می‌کردند، رفع می‌گردید. مراکزی که با بهره‌مندی از وجود معلم‌ها و اساتیدی چون بهزاد، جامعه‌ی درمانده و وامانده‌ی دوران استعمارزده‌ی گذشته را برای پیوستن به قافله‌ی پیشرفت دنیای جدید، در مسیر بالندگی علمی و توسعه‌ی دانش‌محور به حرکت می‌آورد.
اوج این حرکت، موج جدیدی از انتشار کتاب‌هایی بود که خواننده را با مفاهیم علم و فلسفه‌ی آن، زیست‌شناسی، روانشناسی، وراثت، تکامل (فرگشت)، حیات و زمین‌شناسی آشنا می‌کرد. بهزاد با تالیف کتاب «داروینیسم و تکامل» توانست داروین و نظریه‌ی تکامل (فرگشت) را به فضای علمی و فرهنگی جامعه و نیز مدارس و دانشگاه‌های کشور معرفی کند. به‌راستی سخت بود بتوان در فرهنگ سربرآورده از دوران قاجار و تعصبات شبه‌مذهبی حاکم بر ذهن مردم، بتوان نظریه‌ای را در رد خلق‌الساعه بودن خلقت انسان و مبنی بر قرابت زیست‌شناختی انسان و میمون مطرح کرد. این در حالی بود که حتی در ایالات متحده که نماد توسعه‌ی دنیای غرب در قرن بیستم بود، تا نیمه‌ی دوم قرن چالش بزرگی بر سر آموزش نظریه‌ی تکامل (فرگشت) در کلاس‌های زیست‌شناسی دبیرستان‌های آن کشور وجود داشت. اگر بپذیریم که نظریه‌ی تکامل (فرگشت) یکی از تاثیرگذارترین نظریه‌های ارایه شده در دنیای علم بود که توانست حتی در حوزه‌های جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روانشناسی، سیاست و تاریخ مسیر حرکت انسان را تحت تاثیر خود قرار دهد، به اهمیت کار بهزاد در کشوری که اولین گام‌های توسعه را برمی‌داشت، پی می‌بریم. علاوه بر این، بهزاد توانست با ارایه‌ی سبکی نو در تالیف و ترجمه‌ی کتاب‌های تحصیلی و علمی، مفاهیم و زبان‌شناسی تخصصی علوم زیست‌شناختی و علوم مرتبط را با ادبیات ساده و قابل فهم به عامه‌ی مردم انتقال دهد و بدین ترتیب با همراهی اساتید دیگر در حوزه‌های دیگر علوم، فاصله‌ی فرهنگ علمی و شناختی مردم و دانش‌آموختگان ایران را از تحولات عظیم فرهنگی دنیای غرب پس از انقلاب صنعتی و علمی کم کند. ما در نوستالژی دورانی به‌سر می‌بریم که معلم تعلیم دهد نه نمره، دبیر برای تفهیم دانش آموز تلاش کند نه تست زدن، استاد اندیشیدن و جستجو را یاد دهد نه تکرار، پژوهشگر تحقیق کند نه تقلید و فارغ‌التحصیل تولید کالا یا خدمت کند نه دلالی. جنبش شکوفایی و پویایی علم و هنر و اندیشه در این کشور چه خوش درخشیدن گرفت ولی دولت مستعجل بود. هنوز خرافه‌گرایی و کژباوری را می‌توان در بستر اندیشه‌های بسیاری از جوانان و تحصیل‌کرده‌های ما مشاهده کرد. چه، اگر غیر از این بود، امروزه شاهد رواج این همه خرافات و مسایل شبه‌مذهبی مانند فال‌گیری، کف‌بینی، احضار ارواح، طالع‌بینی، رمالی، تسخیر جن و دعانویسی نبودیم؛ موضوعاتی که کوچک‌ترین سنخیتی با بینش و روش علمی ندارد. بسیاری از افراد جامعه که از توانایی برآورده کردن نیاز‌ها و آرزوهای‌شان با اندیشه‌ی منطقی و در روند اقتصادی و اجتماعی صحیح محروم باشند، متوسل به خرافه و نیروهایی نامعلوم می‌شوند که زمینه‌ی بسیاری از ناملایمات اجتماعی از جمله درماندگی، فقر، اعتیاد، فحشا و جنایت را ایجاد می‌کند.
در این‌جا نقش مسوولان جامعه که مسوولیت آموزش و فرهنگ‌سازی مردم را برای غلبه‌ی منطقی بر مشکلات و خواسته‌های‌شان از طریق اشتغال دارند، بسیار پررنگ می‌شود. در این آشفته بازار خرافات و کلاشی‌های ظاهراً مشفقانه، رواج انواع روش‌های متصف به طب جایگزین و مکمل از جمله انرژی‌درمانی، حجامت، هومئوپاتی و فرادرمانی، بدون آن‌که روش‌های آن مراحل کشف و تایید علمی را گذرانده باشد، خیل مردم وازده از روش‌های رایج و کلاسیک بعضاً ناکارآمد پزشکی را به خود جلب می‌کند. نباید از چاله به چاه افتاد. اگر علم و رویکرد علمی نمی‌تواند عطش بی‌نهایت انسان را در شناخت جهان، ارضای آرزومندی و حل مشکلات زندگی‌اش به‌طور کامل پاسخ دهد، این نباید توجیه‌کننده‌ی گرایش به خرافه و شبه‌علم باشد.
این‌که چرا از دوران طلایی علم‌گرایی و بینش علمی فاصله گرفته‌ایم دلایل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متعددی دارد که غالباً از ظرفیت‌ها و توانمندی‌های پیش‌قراولان علم و دانش این سرزمین خارج است. حتی اگر تنها به انبوه مهاجرت دانش‌آموختگان این سرزمین به کشورهای دیگر و مسیر موفقیت‌های‌ آنان نگاهی بیاندازیم، درمی‌یابیم مشکل اصلی ما در عدم سیاست‌گذاری کلان و سوء‌مدیریت علمی کشور است. ما در حوزه‌ی فردی قهرمانان علمی فراوانی داریم اما در مدیریت و بسیج آنان برای ایجاد پیشرفت و تحول اساسی در کشور وامانده‌ایم. کافی است رتبه‌های دانش‌آموختگان ما را در المپیادهای علمی با رتبه‌های کشور ایران در مسابقه‌ی علم و تکنولوژی جهان مقایسه کنید! این عقب‌ماندگی ملی مسوولیت سنگینی را برعهده‌ی سیاست‌گذاران، برنامه‌سازان، تصمیم‌گیران، مدیران، مسوولان و البته تحصیل‌کرد‌ه‌های این سرزمین می‌گذارد تا پرچم فروافتاده‌ی جنبش علمی را که بهزاد‌ها به اهتزاز درآورده‌ بودند، بر فراز قله‌های پیشرفت علمی خاورمیانه، آسیا و حتی جهان به اهتزاز درآوریم. بشتابیم…

دکتر شهرام آروین
پزشک عمومی
مدیرعامل موسسه‌ی پزشکی- تندرستی ساوان
تلفن: ۷۲۲۵۶۰۴
Email: shahram.arvin@gmail.com
برگرفته از نشریه پزشکان گیل -آبان 1388

هیچ نظری موجود نیست: