۱۳۸۶ آبان ۶, یکشنبه

دکتر بهزاد در رادیوی جوان

راديوي جوان در يك اقدام ستودني و در راستاي آشنايي جوانان كشورمان با دانشمندان نامي ايران به مدت پنج روزاز تاريخ 05/08/1386 اقدام به معرفي زنده ياد استاد دكتر محمود بهزاد نموده است.
در اين برنامه كه هر روز از ساعت 15 تا 15.30 عصر بر روي موج اف. ام - فركانس 88.2 - پخش مي­شود، با همسر استاد بهزاد و چند تن از دوستان و شاگردان استاد كه همواره در ارتباط با ايشان بودند در خصوص شخصيت و ويژگي­هاي دكتر بهزاد گفتگو مي گردد.
اميد كه با ارايه­ي ­چنين برنامه هايي بتوانيم الگوهاي ارزشمند ميهنمان – ايران - را به نسل جوان كشورمان بيش از پيش بشناسانيم .


راهش پر رهرو باد


انتشارات گپ – 06/08/1386

۱۳۸۶ مهر ۲۷, جمعه

ستاره اي بدرخشيد و از ميان بگذشت ...


بزرگداشت چهلمين روز درگذشت استاد دكتر محمود بهزاد كه تنها از سوي همكاران و دوستداران استاد در انجمن داروسازان رشت در عصر پنج شنبه تاريخ 19/07/1386 در سالن انجمن برگزار شد ، ياد آوراستقبال هميشگي زمان سخنراني هاي استاد بود. اگر چه برگزاري اين بزرگداشت به طور رسمي اعلام نشده بود با اين وجود گروه زيادي از افراد پشت در سالن پرشده (حدود 120 نفری) شنواي مطالب سخنرانان شدند. حضوراساتيد دانشگاه ها، داروسازان ، پزشكان ، آموزگاران ، شاگردان وديگر مهماناني كه از تهران آمده بودند مشخص بود. حضور استاندار جديد گيلان آقاي مهندس قهرماني وخانم دكتر تحريري (نماينده شهر رشت) و آقاي عاقل منش از شوراي شهر رشت نيز قابل توجه بود.

ابتدا آقاي دكتر صالحي (مدير روابط عمومي انجمن ) مطالبي در وصف ايشان بيان داشتند و سپس آقاي دكتر جهانبخش (نايب رييس انجمن ) مروري بر زندگي نامه استاد ارايه نمودند كه در پايان خاطره اي از آخرين روزهاي زندگي و ديدار با استاد در منزلشان را يادآور شدندكه قطعه كوتاهي از مقدمه كتاب زائران غريب اثر "گابريل گارسيا ماركز" را برايشان خواندند و استاد خيلي خوشش آمد و با صداي بلند گفت :"عاليست ! شاهكار است!" قطعه مذكور اين بود:"... پنج سال بود كه در بارسلون اقامت داشتم ، خواب ديدم به همراه گروهي از دوستانم با پاي پياده در تشيع جنازه خودم ، كه حال و هواي يك جشن وسرور را داشت ،شركت داشتم؛ همه از بودن با هم خوشحال بوديم . به ويژه من كه در موقعيت شگفت انگيز مرگم ، مي توانستم با دوستان آمريكايي لاتيني­ام باشم ، يعني قديمي­ترين ،عزيزترين دوستانم كه مدتها بود آنها را نديده بودم.در پايان مراسم هنگامي كه دوستان گورستان را ترك مي­كردند ، من هم خواستم به دنبالشان بروم اما يكي از آن ها به من فهماند كه جشن پايان گرفته است وتو تنها كسي هستي كه نمي­تواني اينجا را ترك كني .در آن هنگام بود فهميدم ،مردن يعني ديگر هرگز دوستان خود را نديدن...." .

ادامه مراسم با ارايه­ي دكلمه توسط دكتر رسولي از اعضاي انجمن داروسازان گيلان ادامه يافت. سپس دكتر سيد محمد علي بتولي متخصص علوم اعصاب كه از شاگردان قديمي دكتر و گيلاني ساكن تهران هستند ، ازتاثيرگذاري ديدگاه­هاي علمي استاد و آثار ايشان بر تغيير روند تحصيلات علمي ايشان و تغيير ادامه تحصيل از رشته­ي شيمي دانشگاه به علوم زيستي و اعصاب شد، سخن گفتند. در ادامه نيزحاضران را به تشكيل "بنياد علوم بهزاد " دعوت نمودند. پس ازآن متن شعري از سوي مهندس نصيري نژاد(پدر سازنده ي مجسمه دكتر بهزاد) ارايه گرديد:

ستاره اي بدرخشيدو از ميان بگذشت/ گذشت گرچه به ظاهر، ولي زدل نگذشت ....

درخت دانش محمود ،پروفسور بهزاد / زشهر رشت بروييد و خاك شد در رشت..... .

سپس مجلس با سخنراني استاد خمامي زاده (از فرهنگ پژوهان و شخصيت هاي ادبي و تاريخي استان گيلان) كه هم­مدرسه­اي دوران تحصيل استاد در رشت و از دوستان بسيار نزديك ايشان بودند، از خاطرات دوران مدرسه استاد سخن گفتند.سپس استاندار گيلان آقاي مهندس قهرماني در تجليل از مقام شخصيت هاي علمي مطالبي بيان داشتند .در ادامه آقاي دكتر دهپور( استاد دانشكده داروسازي تهران) در خصوص شخصيت استاد و خطر تحريف و مبالغه گويي در خصوص انتساب عناوين علمي غيرواقعي به اين مرد دانشمند نكاتي بيان داشتند. سخنران بعدي دكتر خيري ، عضو ديگر انجمن داروسازان گيلان بودند كه در بيان ويژگي هاي دكتر، نكته جالبي اشاره كردند كه" دكتربهزاد با منفي مبارزه نمي­كرد ولي رأي به مثبت مي داد".

آخرين برنامه مراسم بزرگداشت نيز با اجراي موسيقي سنتي محلي وايراني به پايان رسيد.

روحش شاد ؛ راهش پر رهرو


انتشارات گپ 25/07/1386



۱۳۸۶ مهر ۱۸, چهارشنبه

تا بوده چنين بوده




از زماني كه با استادآشنا شدم هرسال عيد به همراه خانواده و آشنايان به بهانه ي رعايت سنت ايراني به ديدار آن كه در دلم جا باز كرده بود مي رفتم تا مدت بيشتري با او‌(استاد) هم صحبت شوم و ياد بگيرم. عيد سال
1384
نيز پسر چهارساله ام (رادمان) و همسرم با من همراه بودند. پس از گپ طولاني با دكتر و پذيرايي شدن ، همسر دكتر ازما خواست كه بازديدي از اتاق استاد داشته باشيم . گويي حرف دل ما را شنيده بود. كنجكاوي بچه گانه ي پسرم به ياري كمرويي من آمد و مشغول وارسي وسايل استاد شد. از جمله ذره بين بزرگ مطالعه ي استاد ،توجه فرزندم را جلب نمود و كار آن را از من پرسيد.آن روز با روحيه اي چند برابر- كه پس از ديدار با استاد نصيب هر فرد ديگري هم مي شد – از منزل دكتر خارج شديم . در راه پسرم به من گفت : بابا برام از آن چيزي (ذره بين ) كه دكتر داشت مي خري..... . از آن پس ، پسرم - كه اكنون شش ساله است – هر از گاهي سراغ ذره بيني كه برايش خريدم ، مي رود و گاهي كه جايش را فراموش مي كند مي پرسد : ذره بين دكتر بهزاد كجاست؟

استاد تنها بر دانشجويان تاثيرگذار نبود ، بلكه رفتارش و زندگي اش آنقدر هدفمند و ازپشتوانه ي علمي برخوردار بود كه بر زندگي شخصي همه ي افراد و در هر سني تاثير مي گذاشت

عصرروز پنج شنبه(08/06/1386) دكتر آروين( پزشك مراقب و از دوستان استاد) با ارسال پيامك ، خبر درگذشت استاد را به من داد.همان شب بلافاصله متني را تهيه نمودم و تقريبا براي بيشتر خبرگزاري هاي صدا وسيما و بيش از ده روزنامه دولتي و غير دولتي خبر اين رويداد تلخ را ارسال نمودم.اما بيشترشان در خصوص اين بزرگ مرد همچون .... سكوت را برگزيده بودند،تا مرگ اين انسان "تكاملي" نيز همچون زندگي اش به دور از هياهو و يا آگاهي ديگران برگزار شود

پس از تاخير پنج روزه در برگزاري تدفين اين بزرگوار – تا شايد فرزندانش بتوانند خود را به ايران و رشت برسانند- درصبح روز سه شنبه 13/06/1386 در گورستان سليمانداراب رشت و دركنار قبر بزرگاني چون ميرزاكوچك جنگلي ، شيون فومني و... پيكراستاد به خاك سپرده شد

از مديران و سياستمداران دوستدار علم ! آنكس كه ديده مي شد تنها استاندار (وقت) گيلان- آقاي عبدالهي – بودند.به هر حال يك شخصيت علمي و بزرگ اهل گيلان درگذشته بود و نماينده دولت در استان وظيفه ي خود مي دانست! يا شايد زماني كه دانش آموز بود اسمش را در كتاب هاي درسي به ياد داشت !! البته حضوررييس نظام پزشكي استان ، دبير انجمن ( كه در برگزاري اين دو مراسم زحمت هاي زيادي را بر عهده گرفته بود) و اعضاي انجمن داروسازان استان را نبايد جزو دولتي ها دانست!!؟

متاسفانه متوليان اهل فرهنگ و ارشاد (كه استاد همواره مورد توجه خاص آنها قرارداشت!!) و فرهنگستان هاي ادب و علوم مختلف كشورمان كه استاد عضو افتخاري آن بود و زماني با آن سن و سال براي سخنراني زحمت سفر به تهران را مشتاقانه قبول مي كرد و در آن مجامع فرهنگي و علمي حضور مي يافت، اكنون از آن ياران فرهنگستاني! در مراسم تدفين و حتي مراسم روز سوم مشاهده نشد. گله را نمي توان محدود به متوليان فرهنگ و ارشاد استان نمود

از اهالي نشر كتاب نيز كه همواره خود را اهل فرهنگ و خدمتگذار عرصه نشر علم و دانش مي دانند نيز به دليل تقاضاي زياد توليد كتاب در استان ، همگي در حال" چاپيدن" بودند تا خوانندگان گرامي را بيش از اين در انتظار نگذارند(!؟)،متاسفانه حضور نداشتند

اما ، اما آنچه نابخشودني است اين كه همزمان با مراسم تدفين وسوم استاد، سمينار انجمن زيست شناسي كشور هم در رشت برگزار مي شد!! دست كم من ازاين انجمن در مراسم كسي را نديدم! – كه تاييد اين مطلب، ديدار چندي پيش و تصادفي با رييس انجمن در محوطه دانشگاه تهران و اعتراف ايشان بود. به نظر مي رسد از انتساب لقب پدر زيست شناسي نوين ايران به استاد از سوي نهادي ديگر ناراحت بودند!! باور كنيد استاد در همه جا – در مطبوعات – گفته بودند : نمي خواهم اسم من بزرگ شود، چون بزرگ شدن نام ها هيچ كمكي به جامعه نمي كند....

اما از شاگردان سال هاي بسيار دور استاد در دبيرستان البرز، چند پيرمرد به عنوان نماينده جامعه فارغ التحصيلان ، حضور داشتند. دكتر تمامي ، دكتر اشتري ، آقاي محمدي و چند نفر ديگر كه در مراسم روز سوم ، كيف به دست بودنشان نشان مي داد اهل رشت نيستند، ديده مي شدند.آنان نشان دادند كه البرزي ها تنها در علم اندوزي توانمند نبودند. و بدين ترتيب جاي خالي همه ي كساني را كه اراده اي براي حضور دراين مراسم نداشتند،پر کردند .

گفتني است حاضران در مراسم تنها كساني بودند كه فقط و فقط به خاطر استاد و آشنايي با خود استاد،حضور پيدا كرده بودند- و برعكس اغلب مراسم - نه به خاطر فرزندان يا بستگانش!؟

به خود نهيب مي زنم كه چرا اين تلاش – اگرچه بسيار اندك – را "اكنون" براي شناساندن(بيشتر) استاد به نسل حال وآينده كشورمان انجام مي دهم. رفتاري كه در بيشتر ما ايرانيان شايد باشد!؟



عليزاده (كارشناس علوم زيستي)- مهر ماه 1386


۱۳۸۶ مهر ۹, دوشنبه

حجم زندگي بهزاد براي آيندگان

مراسم روز پزشک . رشت 01/06/1386



تلالوي جذاب و دل‌نشين انديشه‌ها و منش استاد محمود بهزاد، به غير از دريافت مستقيم در مصاحبت با او، با خواندن كتاب‌هايش نيز قابل دريافت بود. نگرش علمي و به‌دور از خرافه با بياني ساده‌ و روان در باره پيچيده‌ترين موضوعات علمي كه براي گستره وسيعي از خوانندگان با ترازهاي فرهنگي و تحصيلي گوناگون و عموم مردم قابل درك است، چارچوب اصلي بسياري از آثار استاد بوده است. شيوايي قلم و فصاحت كلام استاد چنان بود كه مخاطب به‌سادگي مي‌توانست مفاهيم اصلي علوم نوين به‌ويژه زيست‌شناسي، فيزيولوژي و پزشكي را درك كند و از اين نظر استاد در عمر پربار خود، در كسوت‌هاي گوناگون معلمي، استادي، مترجمي، تاليف، ويراستاري يا سخنراني نقشي بي‌بديل از خود به يادگار گذاشت تا هم‌عصران و شاگردان او به حق وي را به القابي همانند «پدر زيست‌شناسي نوين ايران»، «آقاي علم»، «آسيموف* ايران»، «پدر تكامل ايران» و «دانشمند مروج علوم» منتسب كنند.

استاد بهزاد تشنه شناخت انسان و جهان بود و هيچ‌وقت از كاوش و پژوهش در باره رازهاي هستي و نيز موضوعات روز، حتي به ظاهر پيش‌پاافتاده، ملول نمي‌گشت، ضمن اينكه سعي مي‌كرد پاسخ مناسبي براي بسياري از ناهنجاري‌هاي جامعه خود بيابد، آنها را با طمأنينه ولي قاطعيت خاصي به مخاطبان مربوط گوشزد مي‌كرد. ايشان به عنوان يكي از وارسته‌ترين انسان‌هاي عصر ما سرشار از انرژي مثبت و سرزندگي بودند و مزين به صفات برجسته‌اي مانند ايمان، اميد، وقت‌شناسي، آزادانديشي و آزادمنشي، هوشمندي، اراده، پشتكار، شوخ‌طبعي، عشق، اعتماد به‌نفس، برنامه‌ريزي، نظم، واقع‌گرايي، صميميت، نوع‌دوستي و مسئوليت‌پذيري بودند. حجم زياد زندگي استاد بهزاد را مي‌توان از كيفيت پرثمر زندگي و نيز كميت زياد عمر ايشان (1292-1386 ه.ش) پي ‌برد.

افتخار مصاحبت و شاگردي من با استاد از زماني آغاز شد كه به مانند بسياري از دانشجويان و حتي اساتيد ديگر با اشتياقي بي‌وصف و داوطلبانه در كلاس‌هاي درس ايشان حضور مي‌يافتم و حتي در محل كارش با دقت و گشاده‌رويي، به كنجكاوي‌هاي من در باره بسياري از «پرسش‌هاي بزرگ» از جمله چگونگي تشكيل حيات و منشاء آن، نظريه تكامل و نقش انتخاب طبيعي در آن، نظريه لامارك، چالش‌هاي زيست‌محيطي جهان معاصر، موضوعات و مفاهيم اساسي تندرستي و دنياي پزشكي، آينده بشر و جهان، اعتقاد به خدا، ماهيت و خواستگاه ارزش‌هاي معنوي انسان، ماهيت و نقش دين در زندگي، آنتروپي در جهان و موجودات زنده پاسخ مي‌دادند. سخنراني‌ها ايشان و روند انتخاب موضوعات در كنفرانس‌هاي جامعه داروسازان در دهه 60 ه.ش كه غالباً با مقدمه‌اي از استاد آغاز مي‌گشت، از شيرين‌ترين خاطرات بسياري از دانش‌دوستان و دانش‌جويان آن دوران بود

اكنون وي در ميان ما نيست، اما با عمر پرثمر خود توانست چند نسل از دانش‌آموختگان و دانش‌دوستان اين سرزمين را از ميراث گرانبهاي گنجينه معرفت علمي و نگاه ژرف به اسرارآميزترين رازهاي هستي بهره‌مند سازد. اميد داريم كه آيندگان و پويندگان علم و دانش و نيك‌بختي در كشور ما، قدرشناس اين ميراث ارزنده باشند.


دکتر شهرام آروین


رشت

علوم و فنون

درگذشت دکتر محمود بهزاد

درگذشت دکتر محمود بهزاد را به همه ی علم دوستان تسلیت می گویم. در شماره ی پنجم مجله که در مرحله ی صفحه آرایی است، مقاله ای به قلم دوست عزیزم آقای کرام الدینی نوشته شده است. این مقاله قبل از خبر فوت آقای دکتر بهزاد (که دیشب پخش شد) نوشته شده بود. بخوانید:


۹۴ كتاب در ۹۴ سال

در باره‌ي پدر زيست‌شناسي نوين ايران

نوشتن در باره‌ي كسي كه خود اهل نوشتن و قلم است، آسان نيست. بين خودمان باشد؛ تا حالا بارها شروع كرده‌ام كه در باره‌ي «دكتر محمود بهزاد» بنويسم، ولي هر بار تيرم به سنگ خورده و پس از نوشتن يك يا دو بند، از كار دست كشيده‌ام. اما اين بار قصد كرده‌ام اين نوشته را ادامه دهم و به پايان برسانم. پس نخست چند نكته از زندگي ايشان براي آنان كه او را كم‌تر مي‌شناسند، مي‌نويسم.

«دكتر محمود بهزاد» در سال ۱۲۹۲ در رشت ديده به جهان گشود. دوره‌هاي ابتدايی و متوسطه را در زادگاه گذراند. به دانشسرای عالی راه يافت و در سال۱۳۱۴ در رشته‌ي «علوم طبيعی و تربيتی» فارغ التحصيل شد. پس از پايان سربازي رهسپار کرمانشاه شد و ۵ سال در آن جا تدريس كرد. سپس به رشت بازگشت و در سال 1322 کتاب «داروين چه مي‌گويد؟» را تأليف و يك سال بعد، ترجمه‌ي كتاب «راز وراثت» اثر ژان روستان را منتشر کرد. در سال ۱۳۲۴ هنگامي كه در دبيرستان البرز تهران تدريس مي‌كرد، در دانشکده‌ي داروسازی دانشگاه تهران ثبت نام کرد و در سال ۱۳۲۸ با درجه دكترا فارغ التحصيل شد. در همان سال ويراستار مؤسسه‌ي انتشارات فرانكلين شد و هم‌زمان به تدريس علوم طبيعى به زبان فرانسه در مدرسه‌ي «فرانكوپرسان» (رازى) تهران مشغول بود. او در ميان سال‌هاي 1324 تا 1330 چند كتاب درسي منتشر كرد. در سال ۱۳۴۱ مأمور تأسيس «سازمان كتاب‌هاى درسى ايران» شد. در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ درجه‌ي «استادي» از شوراى استادان دانشگاه تهران شد. پس از انقلاب به زادگاه خود «رشت» باز گشت و بيش‌تر فعاليت خود را به حوزه‌ي علوم دارويى متمركز كرد. در سال 1379 فرهنگستان علوم پزشكى لقب «پدر زيست شناسى نوين ايران» را به او داد و مجسمه‌ي او در شهر رشت نصب شد. او هنوز به نوشتن ادامه مي‌دهد.

بنابراين، دكتر محمود بهزاد مردي است ۹۴ ساله، علوم طبيعي و زيست‌شناسي درس مي‌داده، مؤلف و مترجم كتاب‌هاي علمي و درسي بوده و داروساز است. هم‌چنان با اميد و علاقه كار مي‌كند و شكر خدا را نيز. مي‌توان به كارهاي او از ديدگاه‌هاي مختلف نگاه كرد. او معلمي موفق بوده است. كار معلمي او ويژگي‌هايي دارد كه پرداختن به تجربه‌هاي او براي معلمان مفيد است. در داروسازي نيز فعاليت داشته و دارد و مي‌توان در اين باره نيز نوشت. اما آن چه در اين جا قصد نوشتنش را كرده‌ام، در باره‌يِ كارهاي قلمي، يعني كارهاي تأليفي و ترجمه‌اي اوست.

فهرستي كه در دست است، نشان مي‌دهد كه او علاوه بر حدود ۳۲ عنوان كتاب تأليفي، ۶۲ عنوان كتاب هم ترجمه كرده است: ۳۶ عنوان به تنهايي و ۲۶ عنوان ديگر را با كمك ديگران ترجمه كرده است. به عبارت ديگر او تا حالا ۹۴ كتاب، به عدد سال‌هاي عمر خود، همه در زمينه‌ي علم، براي ما منتشر كرده است. ترجمه و تأليف ۹۴ كتاب در جامعه‌اي كه توليد كتاب در آن كم‌سود ترين كارها و مشاغل است و كتابي منتشر نمي‌شود مگر با گذشت و اميد و علاقه‌ي مترجم يا نويسنده‌ي آن، به تنهايي، حتي بدون در نظر گرفتن خدمات ديگر او، كار بزرگي است. تازه، او از جمله‌ي پيشتازان تأليف و ترجمه‌ي متون علمي در روزگار نوين بوده است. در روزگاري كه چاپ و انتشار كتاب با زحمت بسيار انجام مي‌شد، او چنين مي‌كرد. بشنويم از خود او كه از نخستين كارهاي خود خاطره‌هايي دارد: «وقتي كار چاپ [داروين چه مي‌گويد] تمام شد، به قسمت صحافي چاپ‌خانه رفتم، طرز دوختن و جلد كردن را ياد گرفتم و تمام كتاب‌ها را با دست خودم دوختم، صحافي كردم و دادم منتشر كردند. سال بعد كتاب De la mouche a l'homme نوشته‌ي Jean Rostant را با عنوان «راز وراثت» ترجمه كردم. در اين كتاب هفت هشت مورد بود كه

درست نمي‌فهميدم. براي آقاي دكتر عبدالله شيباني استاد بسيار عالي‌قدر دانشسرا بدون اين كه با ايشان آشنايي قبلي داشته باشم، نامه‌اي نوشتم و مشكلم را در ميان گذاشتم. ايشان علاوه بر اين كه ترجمه‌ي صحيح پاراگراف‌هاي نامفهوم را نوشتند و برايم فرستادند، ضمناً چند صفحه توضيح مطالب مربوط به سؤالاتم را با حوصله و محبت تمام برايم نوشتند، كه به راستي كاملاً آموزنده و مفيد بود. بزرگواري ايشان كه بدون هيچ‌گونه آشنايي با من اين همه صميمانه به من لطف كرده بودند و مرا روشن كرده بودند، چنان در من اثر گذاشت كه هيچ گاه از ياد نخواهم برد.

يكي از ويژگي‌هاي كار دكتر بهزاد ساده نويسي يا به گفته‌ي مشهور عامه‌فهم نويسي است. آنان كه اهل خواندن و يا نوشتن متون علمي هستند، خوب مي‌‌دانند كه به ويژه در كار ترجمه، عامه‌فهم نويسي بسيار دشوارتر از نوشتن براي متخصصان است. بياييد ببينيم خود استاد در اين مورد چه نظري دارد و منشأ اين كار خود را از چه مي‌داند:

« بزرگ‌ترين درس را براي ساده نويسي دوستي به من داد كه بسيار مديون او هستم. آقاي عبدالعلي طاعتي ناشر کتاب‌فروشي‌اي بود که من بعد از ظهرها پيشش مي‌رفتم. او هم نويسنده و هم شاعر بود. «داروين چه مي‌گويد؟» اولين کتابي بود که نوشتم. وقتي آماده‌ي چاپ شد به او دادم که نگاهي بيندازد. بعد از خواندن پاراگراف اول نگاهي به من انداخت و باز دوباره آن را خواند. بار ديگر به من نگاه کرد و گفت؛ «چه مي‌خواهي بگويي؟» شفاهي به او گفتم. گفت همين را بنويس. نوشتم. بعد گفت همين را لفظ قلم بنويس. نوشتم. گفت؛ «حالا آن‌ها را با هم مقايسه کن.» ديدم چه تفاوت وحشتناکي دارد. من آن‌جا مطلب ننوشته بودم، اظهار فضل کرده بودم. طاعتي گفت؛ «هر وقت مي‌خواهي چيزي بنويسي فکر کن که کسي جلوي تو نشسته است و داري با او حرف مي‌زني. چون انسان وقتي با ديگري حرف مي‌زند. خيلي راحت جمله‌ها را مي‌گويد». از آن روز به بعد من ساده نويسي را آموختم و به خيلي‌ها ياد دادم، به خاطر درس بزرگي که آن مرحوم به من داد.

دكتر محمود بهزاد پيش كسوت تأليف كتاب‌هاي درسي است. او بيش از هر كسي براي سامان دادن به كتاب‌هاي درسي علوم كوشيده‌ است. او نخست چند كتاب درسي نوشت و با خرج و زحمت خود منتشر كرد: «قبل از اين که اولين کتاب‌هاي درسي را به شکل دستي تنظيم کنم، در کلاس‌هاي درس معلمان به دانش آموزان جزوه مي‌گفتند. هيچ منبع مشخصي وجود نداشت که معلمان از روي آن مفاهيم را به بچه‌ها منتقل کنند و بچه‌ها با چه مشقتي مجبور بودند جزوه نويسي کنند! مطالب درسي را مي‌نوشتم. تصاوير را با دست مي‌کشيدم و لاي صفحات مي‌گذاشتم و تکثير مي‌کردم. يادم مي‌آيد رو به روي دبيرستان البرز انتشاراتي بود که با همکاري ناشر آن، اين کتابچه‌ها را به تمام ايران مي‌فرستاديم. اين کار زحمت زيادي داشت. من در خانه از بچه‌هايم براي تنظيم اوراق و تصاوير کمک مي‌گرفتم و در عوض به شان اجرت مي‌پرداختم تا مزه‌ي کارکردن را بچشند. در ابتدا تنها هدفم تغيير سيستم جزوه نويسي بود و اين که معلمان منبعي براي درس دادن داشته باشند.

او كار تأليف كتاب‌هاي درسي را به اندازه‌اي موفقيت‌آميز انجام داد كه تأسيس نخستين سازمان براي توليد كتاب‌هاي درسي را به او واگذار كردند: « سازمان کتاب‌هاي درسي در سال 41 تأسيس شد. آن موقع دو سال از بازنشستگي‌ام مي‌گذشت. دکتر پرويز خانلري وزير وقت آموزش و پرورش، از هيأت دولت حکمي برايم گرفت تا من سازماني تحت عنوان سازمان کتاب‌هاي درسي را تأسيس کنم. در آن سازمان تمام کتاب‌هاي درسي را که در کشور منتشر مي‌شد به متخصصان و معلمان آن رشته‌ها مي‌دادم و آن‌ها را هم از نظر علمي و هم از نظر غلط‌هاي املايي و رسم الخط بررسي مي‌کرديم».

دكتر بهزاد مترجم خوبي است. دقيق، با حوصله و حساب شده ترجمه مي‌كند. خواننده هنگام مطالعه‌ي ترجمه‌هاي او راحت است. جمله‌هايش واضح، رسا و بنابراين دلنشين اند.

بنابراين شك نداريم كه دكتر محمود بهزاد را بايد از پيش كسوتان و از پركارترين و كارآمدترين مترجمان متون علمي، به ويژه متون زيست‌شناختي دانست. اما يك سؤال به نظرم مي‌رسد: دكتر محمد بهزاد زيست‌شناس نيست، پس آيا شايسته‌ي عنوان لقب «پدر زيست‌‌شناسي نوين ايران» كه فرهنگستان علوم پزشكي به او داده، بوده است؟ پاسخي هم براي اين سؤال در ذهن دارم. پاسخ من مثبت است.

به باور من آن‌ چه دكتر بهزاد را متمايز و ويژه مي‌كند، كوشش‌هاي پيگيرانه‌ي او براي «ترويج علم زيست‌شناسي نوين» است. تأليف و ترجمه‌ي كتاب‌هاي علمي، به ويژه كتاب‌هايي با ديدگاه نوين براي افراد غير متخصص، او را شايسته‌ي لقب «پدر زيست‌شناسي نوين ايران» كرده است. ميان زيست‌شناس بودن و مروج زيست‌شناسي بودن تفاوت است. چه بسا زيست‌شناسان كه راه و رسم ترويج زيست‌شناسي را نمي‌دانند يا به كار نمي‌بندند. زيست‌شناس هستند، اما معلم خوبي نيستند، يا روش نوشتن نمي‌دانند.



علوم و فنون



یادداشت های شهریار غریب زاده