استاد تنها بر دانشجويان تاثيرگذار نبود ، بلكه رفتارش و زندگي اش آنقدر هدفمند و ازپشتوانه ي علمي برخوردار بود كه بر زندگي شخصي همه ي افراد و در هر سني تاثير مي گذاشت
عصرروز پنج شنبه(08/06/1386) دكتر آروين( پزشك مراقب و از دوستان استاد) با ارسال پيامك ، خبر درگذشت استاد را به من داد.همان شب بلافاصله متني را تهيه نمودم و تقريبا براي بيشتر خبرگزاري هاي صدا وسيما و بيش از ده روزنامه دولتي و غير دولتي خبر اين رويداد تلخ را ارسال نمودم.اما بيشترشان در خصوص اين بزرگ مرد همچون .... سكوت را برگزيده بودند،تا مرگ اين انسان "تكاملي" نيز همچون زندگي اش به دور از هياهو و يا آگاهي ديگران برگزار شود
پس از تاخير پنج روزه در برگزاري تدفين اين بزرگوار – تا شايد فرزندانش بتوانند خود را به ايران و رشت برسانند- درصبح روز سه شنبه 13/06/1386 در گورستان سليمانداراب رشت و دركنار قبر بزرگاني چون ميرزاكوچك جنگلي ، شيون فومني و... پيكراستاد به خاك سپرده شد
از مديران و سياستمداران دوستدار علم ! آنكس كه ديده مي شد تنها استاندار (وقت) گيلان- آقاي عبدالهي – بودند.به هر حال يك شخصيت علمي و بزرگ اهل گيلان درگذشته بود و نماينده دولت در استان وظيفه ي خود مي دانست! يا شايد زماني كه دانش آموز بود اسمش را در كتاب هاي درسي به ياد داشت !! البته حضوررييس نظام پزشكي استان ، دبير انجمن ( كه در برگزاري اين دو مراسم زحمت هاي زيادي را بر عهده گرفته بود) و اعضاي انجمن داروسازان استان را نبايد جزو دولتي ها دانست!!؟
متاسفانه متوليان اهل فرهنگ و ارشاد (كه استاد همواره مورد توجه خاص آنها قرارداشت!!) و فرهنگستان هاي ادب و علوم مختلف كشورمان كه استاد عضو افتخاري آن بود و زماني با آن سن و سال براي سخنراني زحمت سفر به تهران را مشتاقانه قبول مي كرد و در آن مجامع فرهنگي و علمي حضور مي يافت، اكنون از آن ياران فرهنگستاني! در مراسم تدفين و حتي مراسم روز سوم مشاهده نشد. گله را نمي توان محدود به متوليان فرهنگ و ارشاد استان نمود
از اهالي نشر كتاب نيز كه همواره خود را اهل فرهنگ و خدمتگذار عرصه نشر علم و دانش مي دانند نيز به دليل تقاضاي زياد توليد كتاب در استان ، همگي در حال" چاپيدن" بودند تا خوانندگان گرامي را بيش از اين در انتظار نگذارند(!؟)،متاسفانه حضور نداشتند
اما ، اما آنچه نابخشودني است اين كه همزمان با مراسم تدفين وسوم استاد، سمينار انجمن زيست شناسي كشور هم در رشت برگزار مي شد!! دست كم من ازاين انجمن در مراسم كسي را نديدم! – كه تاييد اين مطلب، ديدار چندي پيش و تصادفي با رييس انجمن در محوطه دانشگاه تهران و اعتراف ايشان بود. به نظر مي رسد از انتساب لقب پدر زيست شناسي نوين ايران به استاد از سوي نهادي ديگر ناراحت بودند!! باور كنيد استاد در همه جا – در مطبوعات – گفته بودند : نمي خواهم اسم من بزرگ شود، چون بزرگ شدن نام ها هيچ كمكي به جامعه نمي كند....
اما از شاگردان سال هاي بسيار دور استاد در دبيرستان البرز، چند پيرمرد به عنوان نماينده جامعه فارغ التحصيلان ، حضور داشتند. دكتر تمامي ، دكتر اشتري ، آقاي محمدي و چند نفر ديگر كه در مراسم روز سوم ، كيف به دست بودنشان نشان مي داد اهل رشت نيستند، ديده مي شدند.آنان نشان دادند كه البرزي ها تنها در علم اندوزي توانمند نبودند. و بدين ترتيب جاي خالي همه ي كساني را كه اراده اي براي حضور دراين مراسم نداشتند،پر کردند .
گفتني است حاضران در مراسم تنها كساني بودند كه فقط و فقط به خاطر استاد و آشنايي با خود استاد،حضور پيدا كرده بودند- و برعكس اغلب مراسم - نه به خاطر فرزندان يا بستگانش!؟
به خود نهيب مي زنم كه چرا اين تلاش – اگرچه بسيار اندك – را "اكنون" براي شناساندن(بيشتر) استاد به نسل حال وآينده كشورمان انجام مي دهم. رفتاري كه در بيشتر ما ايرانيان شايد باشد!؟
عليزاده (كارشناس علوم زيستي)- مهر ماه 1386
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر