۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه



به ياد آن پير فرزانه
دكتر غلامحسن مهدي‌زاده -داروساز
صاحب اين قلم ساليان دراز (بيش از 25 سال) با استاد رابطه‌ي همكاري نزديك داشتم، كه اين خود قطعاً همراه با خاطرات و درس‌هاي زيادي بوده است، كه چنين نيز هست و من هيچ‌گاه نمي‌توانم آن‌ها را از ياد ببرم و هميشه خود را وام‌دار آن مرد بسيار بزرگ قلمرو علم و دانش مي‌دانم. البته نوشتن خاطرات تمام لحظات حضور در كنار استاد بسيار طولاني و خارج از حد يك مقاله‌ي كوتاه است و يقيناً خارج از توان من ناچيز.
وصف او از جانب همچون مني
هست در بحر اوفتاده سوزني

اما تلاش مي‌كنم تا چند نكته‌ي مهم و آموزنده از ديدگاه خودم را به نگارش درآورم تا اداي ديني باشد به آن استاد فرزانه و شايد مقبول طبع خوانندگان.
همه به‌ياد داريم كه اوگوست رودن (1840 تا 1917 م)، مجسمه‌ساز فرانسوي، مجسمه‌ي مفرغي مشهوري به نام «متفكر» ساخت كه شهرت او را جهاني كرده است. براي من بسيار جالب بود كه استاد بهزاد چه در منزل و چه در هر جايي كه محل كاري داشت، عكس اين مجسمه را روبه‌رو يا در كنار خود روي ديوار نصب مي‌كردند. من كنجكاو شدم و علت اين كار را از ايشان پرسيدم، گفتند: «اين مجسمه در تمام طول زندگي‌ام الگو و رهنماي من بوده است، و بايد در معرض ديد من باشد تا من هر لحظه به‌ياد بياورم كه انسان هستم، قدرت تفكر دارم و مي‌توانم با فكر خود محيط و اجتماع خودم، وطنم و حتي جهان را متحول كنم.» به‌راستي، او چنين كرد و بدون شك يكي از تاثيرگذارترين شخصيت‌هاي علمي و فرهنگي قرن حاضر ايران است كه نسل كنوني و نسل‌هاي آينده‌ بسياري از پيشرفت‌هاي خود را مديون استاد بهزاد و بهزاد‌ها هستند وگرنه ...
مهر يزدان چون كه بر جاني دمد
بر فلك انديشه و رايش رسد
لطف حق تا عام را در كار شد
خاص را اكرام او بسيار شد
نعمت انديشه بخشد مرد را
تا بَرَد بر عرش اعلي فرد را

يكي از خصوصيات بسيار مهم استاد بهزاد كه براي من خيلي جالب و آموزنده بود، بي‌تفاوت نبودن در برابر ناهنجاري‌هاي اجتماعي و گفتار و كردار مسوولان و دست‌اندركاران امور اجتماعي و فرهنگي كشور بود. او چنان‌چه مورد ناصوابي را مي‌ديد قطعاً واكنش نشان مي‌داد و به‌طور صريح و با دليل و برهان و بسيار فروتنانه به طرف تذكر مي‌داد. استاد غالباً نامه‌هايي را كه براي مخاطبان مي‌نوشت يك بار پيش حقير مي‌خواند تا اگر نقصي وجود دارد، اصلاح كند. (البته قبلاً بزرگوارانه اين اجازه را به من داده بودند تا چنان‌چه ايرادي در نوشته يا گفتار ايشان مشاهده كردم، صريحاً بدون هيچ ترس و واهمه‌اي به‌طور خصوصي به ايشان متذكر شوم.) من در طول ساليان شاهد نوشتن نامه‌هاي زيادي به افراد و مسوولان مختلف كشور و حتي خارج از كشور بودم. به دو مورد آن به‌طور خلاصه اشاره مي‌كنم.
در يكي از كتاب‌هاي دوره‌ي ابتدايي بعد از انقلاب، براي اثبات وجود خدا و توجيه خداشناسي، داستاني از «كبوتر و صياد و مار» آورده شده بود كه رفتارهاي غريزي حيوانات را به حساب فرمان خدا گذاشته بودند. جالب بود كه استاد در همان سال اول چاپ اين كتاب ان را از نظر گذرانده و بسيار ناراحت شده بودند و طي نامه‌ي اعتراض‌آميز و شديداللحني به وزير آموزش و پرورش اعتراض كردند و تذكر دادند كه با اين همه واقعيت‌هاي علمي كه براي اثبات وجود خدا در دست داريم چه لزومي دارد كه از مسايل خرافي و غيرعلمي براي اين كار استفاده شود. كتاب مذكور در سال بعد اصلاح و آن مطلب حذف شد.
استاد بهزاد در مورد عنوان‌هاي «مجلس شوراي اسلامي» و «حقوق بشر اسلامي» ايراد داشتند و استدلال مي‌كردند كه اين عنوان‌ها از نظر دستوري و واژگاني اشتباه در كنار هم قرار گرفته‌اند و در اين مورد نامه‌هايي به روساي مجلس و قوه‌ي قضائيه نوشتند، كه هيچ‌يك پاسخ ندادند، به‌استثناي آقاي حداد عادل كه مساله را تاييد كردند ولي گفتند چون در قانون اساسي به همين شكل آمده است، بنابراين چاره‌اي جز پذيرش آن نيست.
از جمله موارد ديگري كه استاد از سال‌ها پيش در مورد آن به چند مسوول كشوري و ادارات مختلف نامه نوشتند و به آن ايراد گرفتند، نصب پرده‌هاي متعدد پيام تبريك و خيرمقدم و غيره در جلوي ادارات و سازمان‌ها بود، و مي‌گفتند كه چرا با اين كار بيهوده سرمايه‌هاي ملي را به هدر مي‌دهيد، زيرا عزل و نصب و رفت‌وآمدهاي اداري امري طبيعي و عادي است و لزومي به نصب اعلانيه و پرده وجود ندارد.
تا جايي كه حقير به‌ياد دارم تعداد نامه‌هاي تذكر استاد بيش از هزاران مورد بوده است، و در برابر پرسش من كه در اين دوران وانفسا فكر مي‌كنيد اين نامه‌ها تاثيري دارد، پاسخ مي‌داد: «من وظيفه‌ي خودم را انجام مي‌دهم و حداقل تاثيرش اين است كه مخاطبان نامه متوجه مي‌شوند كه هر اشتباهي را نمي‌توانند انجام دهند و اگر تعداد اين نامه‌ها زيادتر باشد قطعاً تاثيرگذارتر خواهد بود.»
استاد بهزاد، چنان‌كه همه مي‌دانند، نماد الگوهاي تندرستي بود و خود تمام نكات مربوط به تندرستي‌اش را به‌طور كامل رعايت مي‌كرد و در مورد همه‌ي مردم نيز اين احساس مسووليت را داشت و در هر جا و هر شرايط، آشنا و غيرآشنا را با بياني صميمانه مخاطب قرار مي داد و نكات مربوط به حفظ تندرستي را متذكر مي‌شد و اغلب يادداشت‌هاي مربوط به الگوهاي حفظ تندرستي را در كيفش داشت و به افراد مختلف مي‌داد. رفتارهاي استاد در اين زمينه طوري بود كه تندرستي همه را مانند تندرستي جسم و روح خودش فرض مي‌كرد و بيانش نيز بسيار تاثيرگذار بود. او به‌معني واقعي كلمه عاشق مردم بود و در تمام طول عمرش دغدغه‌ي آموزش، رفاه و تندرستي مردم را داشت.
در خدمت يار بندگي بايد كرد
با پاي نه، سر، دوندگي بايد كرد
تا در رگ تاك، خون مي مي‌جوشد
با حضرت عشق زندگي بايد كرد

در رابطه با رعايت نكات حفظ تندرستي، مطلبي را كه از زبان استاد شنيدم، نقل مي‌كنم.
استاد بهزاد در خورد و خوراك بسيار محتاط و اهل امساك بودند. در برابر هر غذاي لذيذي هم حد خودشان را نگه مي‌داشتند و به‌هيچ‌وجه پرخوري نمي‌كردند. در سال‌هاي پس از درگذشت همسر اول‌شان، هنگامي كه به‌تنهايي زندگي مي‌كردند، مدتي مجبور بودند بيرون از منزل غذا صرف كنند. مي‌گفتند: «به هر جا مي‌رفتم غذايي كه مي‌آوردند به‌اندازه‌ي دو وعده خوراك من بود كه من نمي‌توانستم همه‌ي آن را ميل كنم و اين مساله خيلي مرا ناراحت مي‌كرد. روزي دل به دريا زدم و پيش مدير يكي از چلوكبابي‌هاي نزديك محل كار خود رفتم و رك و راست و صميمانه موضوع را به او گفتم و تقاضا كردم اگر اجازه بدهيد من پيرمرد هشتاد و چند ساله يك روز در ميان ناهار اين‌جا بيايم و شما به‌جاي يك پرس كامل نصف پرس غذا براي من بياوريد و هر طور هم خواستيد حساب كنيد. مدير رستوران با تعجب و خنده مرا پذيرفت و گفت به‌ازاي هر دو روز صرف غذا قيمت يك پرس را با شما حساب مي‌كنيم، با كمال ميل، به ما افتخار مي‌دهيد. من از آن روز به بعد خيلي راحت شدم و زندگي‌ام روال عادي به خودش گرفت
ناگفته نماند اين‌گونه خاطرات خصوصي و داراي نكات آموزنده زياد دارم كه ذكر آن‌ها را ضروري نمي‌بينم ولي در پايان اين مطلب، ذكر يك نكته را لازم مي‌دانم. استاد بهزاد در ابتداي بازگشت‌شان به شهر رشت، مدت كوتاهي در شهر صومعه‌سرا مشغول به كار شدند. ابتدا آقاي دكتر هريالچي (كه سال‌ها قبل شاگرد استاد در دبيرستان البرز بودند و بعد از انقلاب در پست مدير درمان بهداري قرار داشتند) متوجه حضور ايشان در گيلان شدند و موضوع را به آقاي دكتر پوركاظمي (كه در كنار آقاي دكتر هريالچي، مسوول دفتر اسناد پزشكي و نيز دبير جامعه‌ي داروسازان بودند) گفتند و درباره‌ي اعتبار و درجه‌ي علمي استاد اطلاعاتي را در اختيار ايشان گذاشتند. آقاي دكتر پوركاظمي با هماهنگي جامعه‌ي داروسازان آن زمان ترتيبي دادند تا ايشان در جامعه مشغول به فعاليت شدند. آقاي دكتر پوركاظمي همان‌طور كه همه مشاهده كردند، در روزهاي بيماري استاد و پي‌گيري درمان ايشان در بيمارستان و مراقبت از ايشان در منزل و همچنين انجام مراسم تدفين و ترحيم آن مرد بزرگ زحمات زيادي كشيدند كه متاسفانه از اين همه فعاليت و تلاش فداكارانه در جايي ياد نشده، ولي بسيار جاي تشكر و قدرداني است. اگرچه مي‌دانم ايشان تمام اين كارها را به‌پاس احترام گذاشتن به مقام علمي استاد بهزاد و دوستي صميمانه‌اي كه با او داشتند، انجام دادند و هيچ انتظاري هم ندارند.

این مقاله از سوی ماهنامه پزشکان گیل (شماره 58) برای استفاده در این سایت ارسال شده است

هیچ نظری موجود نیست: