۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه
22اسفند مصادف با سالروز تولد دکتر محمود بهزاد است. 96 سال پیش بهزاد در رشت متولد شد و با استعدادی که در خود سراغ داشت توانست به درجات بالای علمی – انسانی دست یافته و با انتشار آثار علمي معتبر در علوم زيستي – پزشكي، روانشناسي ،... و آموزش افرادي كه هر يك بعدها جزو نخبگان رشته ي خود شدند و باني ارتقاي دانش و رفاه جامعه گرديدند، و خدمات ارزنده در ترويج شيوه هاي مناسب آموزش و آموزگاري و بنياد نخستين سازمان كتابهاي درسي ايران كه موجب شكل دادن و يكساني كتاب هاي درسي همه مقاطع تحصيلي گرديد و خدمات ديگري كه به طور مستقیم و غيرمستقيم نقش تاثیرگذار درارتقای دانایی جامعه ما برای بهترزیستن به همراه داشت. اهميت اين نقش بهزاد زماني بيشتر مي شود كه بدانيم وي خود در دوراني به دنيا آمد كه فقر اقتصادي ، استبداد و جهل و ناداني در جامعه حاكم و بارز بود و جامعه آن دوران در همهي زمينهها در تنگنا قرارداشت.
دكتر محمود بهزاد به دليل تسلط آموزش سبك فرانسوي و مدرسان فرانسوي در ايران ،توانست بر زبان فرانسوي تسلط يافته و با ورود به دانشسراي عالي علوم تربيتي و طبيعي ،در همان سال نخست بلافاصله به عنوان دستيار استاد در آزمايشگاه فعاليت نمايد.گرايش بهزاد به علوم طبيعي در شرايط يه وقوع پيوست كه وي در دوران تحصيل در درس رياضيات بسيار توانمندتر بود.
تعهد بهزاد به اين مرز و بوم را در علاقه و اعتقاد به نقش تاثيرگذارش در سرزمينش كه تا پايان عمر زندگي در ايران را به آسايش زندگي فرنگ برگزيد ، مي توان مشاهده نمود و با اين انديشه بود كه پس از دو سال اقامت در كشور آلمان ،وجود خود را در ايران موثرتر دانست تا در اروپا.(اگرچه برخي شخصيتهايي كه زندگي در ساير كشورها را برگزيدند، توانستند در شرايط مناسب نقش موثر خود را براي اين سرمين ايفا نمايند).
متاسفانه در طي بيش از 70سال تلاش اين بزرگ مرد عرصه دانش كشورمان نه تنها هرگز به طور شايسته مورد تقدير قرارنگرفت ، بلكه در مواردي مورد بيتوجهي يا كم توجهي و حتي كنايه هاي تند و سرد حكومتهاي وقت واقع شد.جداي از دريافت جايزه سلطنتي از حكومت وقت در سال 1338به دليل ترجمهي كتاب « سرگذشت زمين » اثر جورج گاموف و پس از انقلاب نيز چند مورد تقديراز سوي شاگردان و دوستان وفادارش كه در مسندهاي دولتي يا غيردولتي قرارداشتند، كه آخرينش در تابستان سال 1385 در رشت بود ؛ و ماندگارترين اين تقديرها نيز نصب تنديس پيكرهي وي به همراه سه شخصيت بزرگ گيلاني در زمان حياتشان از سوي شوراي اسلامي شهر رشت در سبزه ميدان رشت بود،هرگز به طور شايسته و بايسته از سوي متوليان علوم كشور در دولتها تلاش70سال خدمت دكتر بهزاد مورد تقدير قرار نگرفت تا نسلهاي جوان ما با اين استاد فرزانه بيش از اين آشنا شده و سب و سياق وي را چراغ راه خود قرار دهند.
يكي از ويژگيهاي بارز استاد بهزاد دعوت اطرافيان و ترويج كاهش فشار رواني و تسلط برخود بود كه در گفتار و نوشتارهايش همواره تاكيد داشت. وي در اواخر عمرش (18/02/1386) مقالهاي در اين خصوص تهيه و به منظور نشر براي اينجانب ارسال نمود كه تاكنون فرصت انتشارش مهيا نگرديد ولي به مناسبت سالروز تولدش قسمتهايي از اين متن را به عنوان پايان مطلب ارايه مي كنم:
«... چاره اين همه ناراحتي ،پذيرش واقعيتهاي آزاردهنده و سالم نگهداشتن تن و روان است و بس.هيچ گاه در پي آن نباشيد كه چرا واقعيتهاي آزاردهنده به وجود آمده اند . به فكر چرابودن ،سبب ناراحتي ميشود. بپذيريد كه وجود دارند و اگر بتوانيد با كمك ديگران آنها را از سر راهها برداريد، اما بپذيريد كه وجود دارند.آرامش رواني خود را صرف پيداكردن چراها نكنيد...... از برخورد با قانون شكني ها ، خلافكاريها ، بي توجهي ها به حقوق ديگران ناراحت نشويد.آنها را به عنوان واقعيت بپذيريد تا زياني به شما نرسد و البته در پي رفع آنها ، در صورت امكان برآييد.
خلاصه كلام :همواره آرامش خودتان را حفظ كنيد زيرا ناراحت شدن شما واقعيت هاي آزاردهنده را از بين نمي بردبلكه به شما زيان مي رساند؛والسلام. اين نسخه موثر آرامش رواني پايدار شماست.»
مسئول پايگاه اينترنتي – عليزاده
جمعه21/12/1388
۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه
سلامت جنسی و یادی از استاد بهزاد
موضوع اول اینکه عامل ۵۰ درصد طلاقها ریشه در مشکلات جنسی دارد و امروزه علت اصلی اختلافات زوجین را نادیده گرفتنِ سلامت جنسی آنها تشکیل میدهد که حداقل منجر به طلاق عاطفی میشود. بهطوری که امروزه رابطهی مستقیمی بین سلامت جنسی زوجها و میزان استحکام خانوادهها قایلاند. بد نیست بدانیم در کشوری مثل انگلستان حداکثر ۱۵ تا ۲۰ درصد افراد بهعلت مشکلات جنسی به پزشک معالج مراجعه میکنند و مابقی (۸۰ درصد) آنها دچار خودسانسوری (خجالتی) هستند! البته این نکتهی فرهنگی و اجتماعی را نباید فراموش کرد که ۹۰ درصد ازدواجهای خیابانی بدون مشورت والدین منجر به طلاق میشود.
موضوع دوم اینکه فاصلهی زمانی بین شروع ناتوانی جنسی تا بروز بیماری عروقی قلب بهطور میانگین حدود ۳ سال است. به بیان روشنتر ناتوانی جنسی پنجرهای بهروی قلب مرد است که فقط ۳ سال فرصت داریم از این پنجره بهدقت نگاه کنیم تا بیماری قلبی را تشخیص دهیم و پیشگیری کنیم. جان کلام اینکه یک فرد دچار ناتوانی جنسی یک بیمار قلبی است تا خلاف آن ثابت شود!
حال بحث کامل ارتباط بین ابعاد بیماریهای قلبی و عروقی و ناتوانی جنسی را به فرصتی دیگر میسپاریم و مجدداً یاد آن استاد سفر کرده از عالم خاکی به عالم پاکی را بیش از پیش گرامی میداریم.
"متن یادداشت دکتربهزاد بر کتاب من :
جناب آقای دکتر سیدعلاالدین عسگری
بسیار خوشحالم که یک فرصت طلایی دست داد و توانستم متن مصاحبهی شما را در مجلهی تشخیص دو بار با دقت تمام بخوانم و بسیاری چیزها بیاموزم. از جمله: یکی از عوامل اصلی جدایی و طلاق بهطور پنهان، عدم رضایت جنسی است.
شادروان سعدی در ایام زندگی خود گفته است:
زن کز برِ مرد نارضا برخیزد
بس فتنه و شر کز آن سرا برخیزد!
این مسالهای بسیار مهم است که اغلب شوهران بدان توجه نمیکنند و همسرانشان را دچار افسردگی میکنند و شیرازهی زندگی خانوادگی را متلاشی میکنند. توفیق جنابعالی را در روشنگری امور مربوطه به تخصص جنابعالی از خداوند متعال آرزو میکنم.
دکتر محمود بهزاد"
دکتر سیدعلاالدین عسگری
فوق تخصص جراحی کلیه و مجاری ادراری
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی گیلان
عضو هیات تحریریهی مجلهی Urology Journal
نشانی: رشت، چهارراه گلسار، خیابان نواب، جنب داروخانهی دکتر آریافر، تلفن: ۷۲۲۳۷۹۳
برگرفته از مجله پزشکان گیل - آبان 1388
بهمناسبت دومین سال درگذشت محمود بهزاد/ جنبش علمی ایران و جای خالی بهزاد
شایسته آن است که از طبیعت تقلید کنیم تا از گفتار و رفتار انسان!
لئوناردو داوینچی
دو سال از درگذشت یکی از پرچمداران جنبش علمی ایران معاصر سپری شد. جنبشی که با تاخیر ۲ تا ۳ قرن پس از عصر روشنگری در جهان غرب، چهرهی ایران را بهطور شگرفی از آلودگیهای توهمات شبهعلمی و خرافات پاک کرد و ارزش و ارجحیت معرفت علمی نسبت به انواع دیگر معرفتها را برای شناخت جهان و ساختن دنیایی بهتر، متاثر از عصر رنسانس و روشنگری و نیز تحولات بزرگ علمی غرب در قرن نوزدهم و بیستم شناساند. فضای حرکتهای علمی در ایران امروز با همهی نقاط ضعف و قوت خود مرهون دستآوردها و تلاش پیشگامانی است که عاشقانه و عالمانه، عمر و زندگی خود را وقف علم و دانش، آموزش، تحقیق، تالیف و ترجمه کردند. محمود بهزاد یکی از ستارههای پرفروغ آسمان چنین جنبش ملی عظیمی بود. از اطلاق دکتر یا استاد به ایشان خودداری میکنم چرا که این القاب و عناوین نیازمند تشخص نام وی هستند و نه برعکس. شهرت و نقش وی در جنبش علمی ایران، بهمانند بسیاری از مشاهیر علم و ادب جهان و ایران فراتر از تعاریف کلاسیک چنین القابی است.
مردی با شانههای فراخ، قامت بلند و ایستاده و چهرهی متقارن و با صلابت، که نشان از ارادهی قدرتمند وی بود، با عشق به طبیعت، در مسیری با دشواریهای فرهنگی و اجتماعی بسیار گام نهاد. بهزاد ایمان داشت که عمومی کردن علم یکی از مهمترین راهبردهای پیشرفت کشورهای عقبمانده است و تا زمانی که علم و اندیشهی علمی از دیوارهای حیاط دبیرستانها، دانشگاهها و مراکز علمی- تحقیقاتی فراتر نرود و به متن فرهنگ و زندگی روزمرهی مردم وارد نشود، نمیتوان چندان به بالندگی و پیشرفت کشور، آن هم به مفهوم مدرن آن، امید بست. کوششهای فراوان وی برای انتخاب منابع و موضوعاتی که مردم را با علومی مانند زیستشناسی، زمینشناسی، نظریهی تکامل یا فرگشت (Evolution)، ژنتیک، فیزیولوژی، روانشناسی، بیونیک، علم و فلسفهی علم، تندرستی و… آشنا کند، از او چهرهای ملی ساخت، بهگونهای که بسیاری از دوستان و شاگردان سابق ایشان از سراسر ایران که ورای مرزهای این کشور در اقصی نقاط جهان دارای تشخص علمی بینالمللی و درجهی والای دانشگاهیاند، همواره با افتخار، یاد و خاطرهی همنشینی، مصاحبت یا شاگردی نزد ایشان را گرامی میدارند.
امروزه خلاء وجود جایگزینهایی مانند بهزاد در کشور کاملاً محسوس است. ویژگیهای جامعاندیشی، وقتشناسی، هوشمندی، عشق، برنامهریزی، مسوولیتپذیری، تندرستی، توانمندی، پویایی و نوعدوستی را بهندرت میتوان مجموعاً در یک نفر یافت. برخورداری از چنین ویژگیهایی، جامعه و محیطی را طلب میکند که فرد را در مسیر رشد و تکامل خود بهگونهای یاری دهد که از ارزشهای والای انسانی و خودشکوفایی خود و حتی میل به بالندگی دیگران ثمر ببرد، نه اینکه وی را گرفتار نیازهای اولیه و روزمرگیهای پیش پا افتاده کند. بهزاد از روزمرگی گریزان و عاشق رشد و شکوفایی افراد جامعه بود و تلاش میکرد از طریق تحقق علمباوری و شناخت انسان و جهان در تودهی مردم نقشی در آن داشته باشد. وی ملازمت و وابستگی رشد فردی به رشد جامعه و برعکس را کاملاً درک کرده و بر این امر واقف بود که نمیتوان در حوزهی فردی خوشبخت ولی در حوزهی اجتماعی توسعهنیافته و عقبمانده بود. از اینرو حساسیت زیادی به کژفهمیها و سوءعملکردهای اجتماعی نشان میداد، چه از سوی یک مسوول رخ میداد و چه از سوی یک فرد غیرمسوول. عدم واکنش به معضلات اجتماعی برای وی بههیچوجه قابل پذیرش نبود. شاید آنچه بیش از همه در آسیبشناسی جنبش علمی ایران خود را مینمایاند، عدم تعریف دقیق علم و شناخت فلسفهی علم در کتابهای درسی و واحدهای دانشگاهی است. ما متخصص، کارشناس، پزشک، مهندس، معلم، دبیر، استاد یا محقق کم نداشته و نداریم اما چرا با اینهمه، از قاطبهی علم و فناوری این چنین عقب افتادهایم، برمیگردد به عدم درک ضرورت علم و اندیشهی علمی در جامعهی ما. علم برای ما بیشتر بهعنوان یکی از مظاهر تمدن پیشرفته نقش تزیینی و لوکس داشته تا موتور محرکهی توسعه و پیشرفت. بسیاری از علمآموختگان ما با فلسفهی علم و روش علمی غریبه هستند. ما هنوز تکلیف خود را با علم و اندیشهی علمی مشخص نکردهایم و بهمانند بسیاری از حوزههای فناوری، بیشتر گرایش به مصرف و اضافه مصرف مواهب علم و تکنولوژی داریم تا تولید علمی و ایجاد ارزش افزودهی علمی! ارزش افزودهی علمی، افزایش کمیت آثار علمی نیست بلکه کیفیت تاثیرگذاری علم و روش تفکر علمی در عملکرد انسان برای شناختن و ساختن دنیایی بهتر است. هنوز بسیاری از تحصیلکردگان جامعهی ما بیشتر مست و سرخوش از القاب PhD، دکترا، متخصص، فوق دکترا، فوق تخصص یا پروفسور هستند تا نقششان در دانشپذیری، علمباوری، و پیشرفت فرهنگی و اجتماعی سرزمین خود.
امروزه فقر و نارسایی بینش و روش علمی در ساختار حرکت علمی و تکنولوژی کشور اعم از مدارس، دبیرستانها، دانشگاهها، صنعت، انجمنهای علمی، دولت، انتشارات و مراکز تحقیقاتی کاملاً محسوس است. بسیاری از فرهیختگان و فرزانگان این سرزمین حسرت دورانی را میخورند که عطش کسب معرفت علمی و ایجاد رابطهی ذهنی برای درک چرایی، چیستی و چگونگی پدیدهها و نقش علم در زندگی فردی و اجتماعی انسان، از آبشخور مدارس و دانشگاههایی که خود را برای پاسخگویی به تازهترین چالشها و نیازهای انسان کنجکاو قرن بیستم آماده میکردند، رفع میگردید. مراکزی که با بهرهمندی از وجود معلمها و اساتیدی چون بهزاد، جامعهی درمانده و واماندهی دوران استعمارزدهی گذشته را برای پیوستن به قافلهی پیشرفت دنیای جدید، در مسیر بالندگی علمی و توسعهی دانشمحور به حرکت میآورد.
اوج این حرکت، موج جدیدی از انتشار کتابهایی بود که خواننده را با مفاهیم علم و فلسفهی آن، زیستشناسی، روانشناسی، وراثت، تکامل (فرگشت)، حیات و زمینشناسی آشنا میکرد. بهزاد با تالیف کتاب «داروینیسم و تکامل» توانست داروین و نظریهی تکامل (فرگشت) را به فضای علمی و فرهنگی جامعه و نیز مدارس و دانشگاههای کشور معرفی کند. بهراستی سخت بود بتوان در فرهنگ سربرآورده از دوران قاجار و تعصبات شبهمذهبی حاکم بر ذهن مردم، بتوان نظریهای را در رد خلقالساعه بودن خلقت انسان و مبنی بر قرابت زیستشناختی انسان و میمون مطرح کرد. این در حالی بود که حتی در ایالات متحده که نماد توسعهی دنیای غرب در قرن بیستم بود، تا نیمهی دوم قرن چالش بزرگی بر سر آموزش نظریهی تکامل (فرگشت) در کلاسهای زیستشناسی دبیرستانهای آن کشور وجود داشت. اگر بپذیریم که نظریهی تکامل (فرگشت) یکی از تاثیرگذارترین نظریههای ارایه شده در دنیای علم بود که توانست حتی در حوزههای جامعهشناسی، انسانشناسی، روانشناسی، سیاست و تاریخ مسیر حرکت انسان را تحت تاثیر خود قرار دهد، به اهمیت کار بهزاد در کشوری که اولین گامهای توسعه را برمیداشت، پی میبریم. علاوه بر این، بهزاد توانست با ارایهی سبکی نو در تالیف و ترجمهی کتابهای تحصیلی و علمی، مفاهیم و زبانشناسی تخصصی علوم زیستشناختی و علوم مرتبط را با ادبیات ساده و قابل فهم به عامهی مردم انتقال دهد و بدین ترتیب با همراهی اساتید دیگر در حوزههای دیگر علوم، فاصلهی فرهنگ علمی و شناختی مردم و دانشآموختگان ایران را از تحولات عظیم فرهنگی دنیای غرب پس از انقلاب صنعتی و علمی کم کند. ما در نوستالژی دورانی بهسر میبریم که معلم تعلیم دهد نه نمره، دبیر برای تفهیم دانش آموز تلاش کند نه تست زدن، استاد اندیشیدن و جستجو را یاد دهد نه تکرار، پژوهشگر تحقیق کند نه تقلید و فارغالتحصیل تولید کالا یا خدمت کند نه دلالی. جنبش شکوفایی و پویایی علم و هنر و اندیشه در این کشور چه خوش درخشیدن گرفت ولی دولت مستعجل بود. هنوز خرافهگرایی و کژباوری را میتوان در بستر اندیشههای بسیاری از جوانان و تحصیلکردههای ما مشاهده کرد. چه، اگر غیر از این بود، امروزه شاهد رواج این همه خرافات و مسایل شبهمذهبی مانند فالگیری، کفبینی، احضار ارواح، طالعبینی، رمالی، تسخیر جن و دعانویسی نبودیم؛ موضوعاتی که کوچکترین سنخیتی با بینش و روش علمی ندارد. بسیاری از افراد جامعه که از توانایی برآورده کردن نیازها و آرزوهایشان با اندیشهی منطقی و در روند اقتصادی و اجتماعی صحیح محروم باشند، متوسل به خرافه و نیروهایی نامعلوم میشوند که زمینهی بسیاری از ناملایمات اجتماعی از جمله درماندگی، فقر، اعتیاد، فحشا و جنایت را ایجاد میکند.
در اینجا نقش مسوولان جامعه که مسوولیت آموزش و فرهنگسازی مردم را برای غلبهی منطقی بر مشکلات و خواستههایشان از طریق اشتغال دارند، بسیار پررنگ میشود. در این آشفته بازار خرافات و کلاشیهای ظاهراً مشفقانه، رواج انواع روشهای متصف به طب جایگزین و مکمل از جمله انرژیدرمانی، حجامت، هومئوپاتی و فرادرمانی، بدون آنکه روشهای آن مراحل کشف و تایید علمی را گذرانده باشد، خیل مردم وازده از روشهای رایج و کلاسیک بعضاً ناکارآمد پزشکی را به خود جلب میکند. نباید از چاله به چاه افتاد. اگر علم و رویکرد علمی نمیتواند عطش بینهایت انسان را در شناخت جهان، ارضای آرزومندی و حل مشکلات زندگیاش بهطور کامل پاسخ دهد، این نباید توجیهکنندهی گرایش به خرافه و شبهعلم باشد.
اینکه چرا از دوران طلایی علمگرایی و بینش علمی فاصله گرفتهایم دلایل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متعددی دارد که غالباً از ظرفیتها و توانمندیهای پیشقراولان علم و دانش این سرزمین خارج است. حتی اگر تنها به انبوه مهاجرت دانشآموختگان این سرزمین به کشورهای دیگر و مسیر موفقیتهای آنان نگاهی بیاندازیم، درمییابیم مشکل اصلی ما در عدم سیاستگذاری کلان و سوءمدیریت علمی کشور است. ما در حوزهی فردی قهرمانان علمی فراوانی داریم اما در مدیریت و بسیج آنان برای ایجاد پیشرفت و تحول اساسی در کشور واماندهایم. کافی است رتبههای دانشآموختگان ما را در المپیادهای علمی با رتبههای کشور ایران در مسابقهی علم و تکنولوژی جهان مقایسه کنید! این عقبماندگی ملی مسوولیت سنگینی را برعهدهی سیاستگذاران، برنامهسازان، تصمیمگیران، مدیران، مسوولان و البته تحصیلکردههای این سرزمین میگذارد تا پرچم فروافتادهی جنبش علمی را که بهزادها به اهتزاز درآورده بودند، بر فراز قلههای پیشرفت علمی خاورمیانه، آسیا و حتی جهان به اهتزاز درآوریم. بشتابیم…
دکتر شهرام آروین
پزشک عمومی
مدیرعامل موسسهی پزشکی- تندرستی ساوان
تلفن: ۷۲۲۵۶۰۴
Email: shahram.arvin@gmail.com
برگرفته از نشریه پزشکان گیل -آبان 1388
یاد بهزاد در دومین سالروز درگذشت استاد
ظهر یکشنبه هشتم شهریورماه دکتر محمود بهزاد، پذیرای دوستدارانی بود که در دومین سالروز درگذشت او بر مزارش واقع در آرامگاه سلیمانداراب رشت گرد آمده بودند.در این مراسم فریدون نوزاد و جعفر خمامیزاده از اعضای «انجمن مهرورزان گیل» و از دوستان قدیمی دکتر بهزاد شرح کوتاهی از زندگی و خاطراتی از او را به حاضران تقدیم کردند و دکتر حمید علاف خیری نیز به نمایندگی از «انجمن داروسازان گیلان» دربارهی استاد و جایگاهش در انجمن سخن گفت.
این مراسم بههمت نظام پزشکی، انجمن داروسازان و انجمن پزشکان عمومی رشت برگزار شده بود
برگرفته از نشریه پزشکان گیل - آبان 1388
ملایمتر از بهار
به مناسبت دومین سالروز زنده یاد دکتر محمود بهزاد/ فریدون نوزاد
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما نیز رفته میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش.
بهخدا بسیار مشکل است در سوگ مرگ دوستی فاضل و اندیشمند صحبت کردن، ولی اگر یادآوریها را لحاظ نکنیم نه قدر فضل و فضیلت را شناختهایم و نه فاضل را احترام نهادهایم که خود مصیبتی است دردناک و غیرقابل پذیرش. و اما در مورد دکتر محمود بهزاد سخن گفتن «یک زبان خواهد به پهنای فلک» و مرا هم آن زبان نیست ولی حالا که با بضاعت مزجات «یار پسندید مرا» تا زمانی بس کوتاه وقت عزیزتان را بگیرم، میباید عرض کنم در کوی «درویش مخلص» زرگری امین و زرسازی ریزبین را در سرایی که متاسفانه اکنون ویران گشته و ساختمانی چندطبقه از آهن و سیمان و آجر جاینشین آن آرامش و خوشآب و هوایی گردیده و سر بر آسمان کشیده است، گوهرهایی نهان بود که زندهیادان محمود و رحیم از نخبه گوهران بهشمار میرفتند. محمود بزرگی بود در راس همهی بزرگان کوی ما، و من اگر افتخار آشنایی و شناخت با او را پیدا کرده و تا آخرین دم هستیاش داشتهام، بهانگیزهی دوستی با زندهیاد رحیم بود.
بهزاد در اخلاق شاخص بود؛ به همه مهر میورزید و صمیمانه احترام میگذاشت؛ هیچ خواهندهای از نزد او بیکسب مقصود، البته در حدود توانایی دانشی وی، مرخص نمیشد؛ گویا برای گرهگشایی آفریده شده بود. زمستانزاده بود. در ۲۲ اسفندماه ۱۲۹۲ خورشیدی جام پُرهستی را سر کشید و کام جانش را شیرین ساخت. زمستان همیشه با برف و سرما و قیافهی دژم و توفانی همپا و همراه است، اما محمود را که بهمصداق اسمش پسندیده بود، بهاران با هوای مطلوب، آفتاب درخشان زندگیبخش و گلهای جانپرور عطرافشان پرورده بود. با همه از شاگرد گرفته تا همتایان دانشی خویش رفتاری ملایمتر از بهار داشت. کم کسی با او مینشست و در یک مساله، بهویژه علمی، بحث میکرد و ناراضی به جایگاه کنار میگرفت. این خصیصهی اخلاقی امتیازی بهرهاش ساخته بود که کمتر کسی را این موفقیت دست میدهد.
من برای این بزرگمرد واژهی دکتری و پروفسوری بهکار نگرفتهام. اجازه بفرمایید چون حضرتشان از میان مردم برخاسته و با مردم زیسته و با روش مردمی راه پیموده بود، همین نام محمود را تکرار کنم. او بهراستی ستایش شدهی اجتماع بهشمار میرفت و با آنهمه بار دانشی که وی را در ردهی دانشوران جهانی قرار میداد، ذرهای کبر و خودنمایی نداشت و همین صفات ذاتی وی را با همهی طبقات نزدیک میکرد، بهطوری که یک دردآشنا محسوب میشد.
حضرتشان از یاران نخستین «مهرورزان گیل» بود. در تمام نشستهای ماهیانه در صف اولینها حضور مییافت و مهرورزان گیل بارها و بارها از سخنان آگاهی دهندهاش سود جستهاند. محمود بهزاد از ظرافت طبع هم بهرهای به کمال داشت و همهی کسانی که زنجیر دوستیاش را به گردن جان میکشیدند، از ظریفهگوییهای بسیار و بهجا و مناسب او سود میجستند. محمود بهزاد اهل آه و ناله و زانوی غم به بغل گرفتن نبود. در آخرین روزهای زندگی که شاید فقط ۵ روز دیگر از آنهمه ثمربخشی باقی مانده بود، به اتفاق استادان بزرگواری که در اینجای نیز حضور دارند، به عیادتش رفتیم. با اینکه میدانست سرطان ریشهی جانکاهی در وجودش دوانیده و آخرین ذخیرهی وجودش را در حال بلع است و یقین داشت که دیگر به دیری نخواهد پایید، حتی یک کلمه نه از دردش سخن بهمیان آورد و نه یک لحظه از ساعتی که در خدمتش بودیم شوخی و ظریفهگویی را ترک گفت. خود چه شادمانه میخندید و ما را با خود به شور و شوق میکشانید. این نمونهای از روح بزرگ و استقامت اندیشمندی است که مایهی افتخار جامعهی ایران بود.
قصد تصدیع و تطویل ندارم. این را میگویم و میگذرم: روزی در سالها پیش از او بهعلتی پرسیدم: «شما که همهی امکانات برایتان در خارج از ایران فراهم بود، چرا به دیار علم و دانش نرفتید و زندگی مرفهتری را نخواستید؟» فرمود: «پسر! من پروریده در ایرانم و هیچگاه حاضر نیستم از ایرانم چشم بپوشم و گیلانم را تنها بگذارم. هر گامی که برای زادگاهم بردارم بهترین خدمتی است که انجام دادهام زیرا از همین جایگاه همهی پیروزیها را فراچنگ آوردهام و چرا نباید نسل جوان و شایستهی گیلان از این افتخار و پیروزی بهره داشته باشد؟»
بنازم به بزرگمردی که میدانست چنین کنند بزرگان چو کرد که باید کار…
روانش از رحمت بیکرانهی دادار دادگر برخوردار باد. این ضایعهی بزرگ را به جامعهی ایران و گیلان تسلیت عرض مینمایم.
برگرفته از مجله پزشکان گیل -آبان 1388
۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه
«....سر قبر جوانان لاله روید....»
تابستانی که در حال پشت سرگذاشتنش هستیم، همراه بود با سالروز درگذشت دو معلم بزرگ گیلانی " دکتر مجتهدی- دکتر محمود بهزاد". از قضای روزگار اولی مدیر و دومی معاون دبیرستان البرزتهران در دهه 20 بودند.از بد روزگار تابستان امسال نیز مصادف شد با بحران سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری و تالمات ناشی از مجروح و کشته و زندانی شدن به قول خطیب نماز جمعه تهران(آقای رفسنجانی) گروهی از"بخش عمده " معترضان به انتخابات که از قضا عده قابل توجهی از زندانیان نیز، زمانی دستی در دولتهای گذشته و انقلاب اسلامی داشتند! به هر حال این افسردگی اجتماعی به نحوی بود که حس هرگونه تلاش در برگزاری مراسم یادبود شخصیت های بزرگ کشوراز جمله این دو بزرگوار را از همه سلب نمود.بهتره تا این سایت را هم فیلتر نکردن ، وارد این مسائل نشویم،چون سایتی است در راستای فعالیت های دکتر بهزاد .اگرچه خود دکتر هم نسبت به "نوع آدمی" بی تفاوت نبود و حتی با این عنوان کتابی نیز منتشر کرد وخود نیزطی این سی سال مورد توجه شایسته قرارنگرفت. یادمه سال 83 یا 84 بود که به من گفت : میتونی مجوز استفاده از ماهواره را برایم از وزارت ارشاد بگیری! من تعجب کردم و گفتم : دکتر الان بیشتر کسانی که دارند استفاده می کنند ،بدون مجوز هستند.ایشان گفت :من نمی خواهم خارج از قانون عمل کنم! به هر حال من به عنوان مسوول انتشارات ،نامه ای به اداره کل ارشاد استان نوشتم و دکتر را به عنوان مشاور و نیروی خودی! معرفی کردم و همچنین با یادآوری خدمات ارزنده ایشان به کشور، درخواست صدور مجوز استفاده از ماهواره را نمودم.پس از مدت مدیدی با جواب منفی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مواجه شدم.
آن زمان دکتر حدود 92 سال سن داشت. به هر حال پاسخ 70سال تلاش در عرصه فرهنگ و آموزش کشور را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این¬گونه داد!؟ برسیم به اصل مطلب که این نکات اصلا مهم نیستند!
سال گذشته مراسم بزرگداشت استاد دکتر محمود بهزاد در رشت و با همکاری سازمان نظام پزشکی و انجمن داروسازان گیلان برگزار شد؛اما امسال به همان دلایلی که در ابتدا اشاره کردم خبری از برگزاری همچون مراسمی نیست.تازه خود انجمن داروسازان و نظام پزشکی گیلان مراسم روز پزشک را هم برگزار نکرد.ولی در آخرین لحظاتی که این متن را داشتم ویرایش می کردم،دکتر آروین (پزشک جوانی که در روزهای بستری بودن استاد در منزل ،معاینات بالینی روزانه را انجام می داد و از دوستان استاد بود) به من خبر داد که ظاهرا روز یکشنبه (8 شهریور)ساعت 5/12 ظهر بر سر مزار استاد(قبرستان سلیمانداراب رشت- کنار قبر میرزا کوچک) دوستان دقایقی گردهم خواهند آمد.
حدود یک ماه پیش با دبیر جامعه دانش آموختگان(فارغ التحصیلان) البرز،آقای دکتر اشتری تماس گرفتم و موضوع عدم برگزاری مراسم یادمان دکتر بهزاد در رشت را اطلاع دادم با این امید که شاید ایشان به عنوان شاگرد دکتر بهزاد بخواهد در تهران مراسمی برگزار نماید.ولی خب در صحبت¬های ایشان نیزجز تالمات روز جامعه، چیزی دیگر ندیدم .به هر حال چاره ای ندیدم جز این¬که روز 5شنبه (05/06/88)طی مذاکره تلفنی با سردبیر روزنامه گلچین (آقای خرسندی ) متنی تهیه و با یک تصویر از استاد برای روزنامه مذکور ایمیل نمودم تا روز یکشنبه (8 شهریور )منتشر شود.
سخن کوتاه! امیدوارم درسال جاری شورای شهر رشت پس از دو سال به قول خود عمل نموده و در نامگذاری یک مکان مهم به نام زنده یاد دکتر بهزاد ، سریع تر عمل نموده و شاهد کارهای اساسی در راستای الگوبرداری از این بزرگمرد عرصه علوم کشورمان ،دست کم در استان گیلان باشیم.
یاد و نام پروفسور محمود بهزاد را گرامی می داریم
مسئول سایت- 07/06/1388
۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه
است.اگر استاد حضور داشت ،حتما دست کم شاگردانش در دانشگاه گیلان -که درس روانشناسی فیزیولوژی را با او داشتند- برایش جشن مختصری می گرفتند.آخرین جشن تولدش در 94 سالگی توسط دانشجویان وفادارش در دانشکده برگزار شد.دکتر محمود بهزاد
۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه
جز نيكي نكرد
دكتر هدايت يزداني- متخصص ریه
شايد متوجه نميشويم كه گاهي مسايل كوچك چه اثري در آيندهي ما دارد و انسان را به كجا ميكشاند. تابستان سال 1328 بود. بعد از امتحان كلاس 11 كه در رشت گذراندم، مطابق معمول آن سالهاي ما، تابستان بايد به ييلاق ميرفتيم (به شوئيل اشكور). روزي كه از گردش اطراف محل برميگشتيم و به بازار محل رسيديم، برادر بزرگترم را ديدم كه با دوستان خودش بود. بدون مقدمه به من گفت: «هدايت، امسال برو تهران.» چرا و چطور را نفهميدم ولي قبول كردم. به تهران رفتم و با زحمت زياد در دبيرستان دارالفنون اسم نوشتم و چند روزي درس خواندم. سرنوشت بازي خود را ادامه داد چون آمدند و گفتند كلاس 12 طبيعي دارالفنون بايد برود به البرز. من هم شاگرد همان كلاس بودم.
البرز دبيرستان بسيار معروفي بود كه در تهران نمونه بود و مرحوم دكتر مجتهدي (خدا رحمتش كند) با ديسيپلين خاصي ادارهاش ميكرد. اين دبيرستان اسم پسران بزرگان كشور را هم بهآساني نمينوشت و شهريهي بسيار كلاني داشت كه جاي امثال ما نبود ولي براي كلاس شمارهي 12 دارالفنون رايگان بود. اين دبيرستان گل سرسبد تهران دبيري داشت گل سرسبد همهي تهران به نام دكتر بهزاد كه در عينحال كمك و همهكارهي دكتر مجتهدي هم بود. دكتر بهزاد در آن سال، سال آخر داروسازي يا تازهفارغالتحصيل دانشكدهي داروسازي هم بود.
اين بود كه دكتر بهزاد معلم كلاس ما هم شد. يعني حوادث مشروح مرا مجاني از ييلاق آورد خدمت دكتر بهزاد كه مردي بود بلندقد حدود 40 ساله كه موي سياهش هميشه روغنزده و شانهزده و بسيار مرتب بود. دكتر بهزاد برخلاف معلمين ديگر به كلاسها نميرفت بلكه شاگردان به كلاس ايشان ميرفتند كه سالن بزرگي بود و با تخته سياهي بزرگ كه اشكال زيستشناسي را با گچ رنگي روي تخته ميكشيد تا همهي شاگردان از آن استفاده كنند.
روش خاصي داشت. بعضي نكات را طوري تشريح ميكرد كه شاگردان هرگز فراموش نميكردند. مثلاً دو نمونه را كه بعد از 59 سال بهدقت يادم هست چنين بود:
سلول عصبي را روي تخته ميكشيد و دست خود را نشان ميداد. كف دست «جسم سلول»، انگشتان دست «دندريت» و ساعد «آكسون» بود. يا رنگهاي طيف نور را برحسب حرف اول رنگ تنظيم كرده بود به نام «بناسزنق» (بنفش، نيلي، آبي، سبز، زرد، نارنجي و قرمز) و از اين قبيل زياد داشت. قرارش اين بود كه درسهاي هفتهي قبل را اين هفته و درسهاي ماه قبل را اين ماه بايد جواب بدهيم. يادم هست قسمت زيادي از كتاب زيستشناسي را حدود 54 بار تكرار كرده بودم.
سوالات چهارجوابي را زياد مطرح ميكرد (كه من تا آن وقت نديده بودم) ولي يك بار يكي از ورقهها را بهعنوان نمونه جواب به كلاس نشان داد كه با كمال تعجب ديدم ورقهي بندهي ناشي است.
بههرحال به بركت تدريس دكتر بهزاد كه بسيار در رشتهي پزشكي و طبيعي مربوط بود، آن سال در كنكور دندانپزشكي تهران و پزشكي تبريز قبول شدم كه باز سرنوشت مرا به تبريز فرستاد و بهقول ملانصرالدين بنده تبريزي شدم زيرا در تبريز ازدواج كردم.
در آن سال بسياري از بچههاي گيلان قبول نشدند و تعداد كمي هم كه قبول شدند از من عقبتر بودند (تعريف از خود نيست، تعريف هنر و تدريس بهزاد است).
دكتر بهزاد علاوه بر اينكه مدرس خوبي بود، با شاگردان هم بسيار خوب و متوجه وضعيت آنان بود. يكي از همكلاسيهاي من تعريف ميكرد كه: «وقتي از شهرستان به دبيرستان البرز رسيدم بهعلت عدم امكان مالي بسيار ناراحت بودم. روزي گوشهاي بودم و در بحر تفكر كه دكتر بهزاد مرا ديد و از حالم پرسيد و توضيح دادم. دستم را گرفت و به قسمت دفتر برد. كارهايي در آنجا به من ياد داد كه توانستم با مزد آن امرار معاش كنم.» و اين همان شخصي بود كه استاد عفوني و اولين متخصصي بود كه مسايل ايدز را در «خانهي داروساز» رشت مطرح و تشريح كرد و بعد از سالها دكتر بهزاد را در رشت ديد كه طرفين بسيار خوشحال شدند.
بههرحال مثل همهي معلمين خوب كه هميشه در ذهن شاكردان هستند، ذهن من پر از دكتر بهزاد بود، هميشه و در همهحال. تا روزي كه خبر عجيبي شنيدم: دكتر بهزاد به گيلان آمده است.
اولين بار ايشان را با خانمشان در مركز مبارزه با سل ديدم كه براي معاينهي ريه آمده بودند. بعدها كه با همهي شهر دوست و آشنا شده بود چه رسد به منِ شاگرد قبلي، به من محبت زيادي داشت. اولين دكتري بود كه در گيلان بهعنوان نمونه انتخاب شد، يعني در يكي از ميهمانيهاي اول هر فصل نظام پزشكي كه در سابق داشتيم، بهعنوان نمونه لوح تشويق و تشكر دريافت كردند.
و اما خاطرات كوهپيمايي:
حدود 10 سال قبل اتومبيل پاترولي داشتم كه مناسب راههاي سخت و نامناسب بود؛ وسيلهاي براي رفتن تا جايي كه پيادهروي شروع شود. ايشان نيز با علاقهي شديدي كه به طبيعت داشت، لطف ميكرد و با ما ميآمد. آن وقت 80 تا 85 ساله بود. با من 60 تا 65 ساله در پي ساير دوستان ميرفتيم. دوستان به من ميگفتند خوب ميروي، ولي او بهتر ميرفت. آرام و دايم ميرفت. احساس خستگي نميكرد. عجلهاي نداشت. همهي مسايل را مدنظر داشت: تعداد ضربان قلب اول آهسته بعد كمكم سريعتر و امثالهم. عجيب اينكه ميگفت دوستي در تهران دارم كه با او هم برنامهي كوه دارم. غروب پنجشنبهها با اتوبوس شبانه به تهران ميرفت، در منزل دوستش بود، فردا صبح با او كوهنوردي ميكرد و غروب جمعه با اتوبوس شبانه به رشت برميگشت!
در كوه از صحبتها و جوكهاي متنوع و مطبوعي كه داشت كسي خسته نميشد. كولههاي دوستان پر از غذا بود ولي هرگز ايشان پرخوري نميكرد و به ديگران سفارشهاي لازم خوراك ميداد. مثل هميشه معلم بود. از موجودات جنگل توضيح ميداد، از حيوانات گرفته تا كرات آسماني و هماهنگي پرواز پرندگان صحبت و ما را مستفيض ميكرد و به پرسشهاي ما جواب ميداد.
جنگل و مخصوصاً تكدرخت و درختهاي رنگين پاييز را بسيار دوست داشت. يادم ميآيد روزي در ابتداي كوه در ناحيهاي پردرخت و علف بين دو درخت با فاصلهي نسبتاً زياد تار عنكبوتي ديدم. از ايشان پرسيدم: «آقاي دكتر، اين حشره چگونه اولين تار افقي بالا را بين دو درخت برده كه بعد بقيهي تار را در زير آن تعبيه كرده است؟» (حاشيه: از همكاران محترم تقاضا دارم هر كدام ميدانند، به من هم برسانند. بسيار ممنون ميشوم.)
دكتر هميشه بعد از رسيدن به شهر و منزل، تشكر جانانهاي ميكرد كه خيلي خوش گذشته است. در حالي كه به همراهان از بركت وجود او بيشتر خوش گذشته بود.
بهزاد هميشه در ذهن من هست و خواهد بود.
خداوند رحمتش كند- كه خواهد كرد- جز نيكي نكرد.
دكتر هدايتالله يزداني
چهرهي ماندگار بيماريهاي ريوي
رييس اسبق نظام پزشكي رشت
این مقاله مندرج در شماره 58 ماهنامه پزشکان گیل برای استفاده این سایت ارسال شده است
دكتر علي نيكپور- عضو هیات مدیره نظام پزشکی رشت
يك سال از درگذشت زندهياد استاد دكتر بهزاد بسيار سريع سپري شد. يعني عمر ما نيز همچنين ناباورانه و دور از ذهن ميگذرد، همچون عبور نسيمي، ريزش آبشاري و حركت ستارهاي دنبالهدار.
او كه هر روز در جنبوجوشي وصفناپذير در همهجا بود و حضورش كاملاً محسوس و همواره با كتاب و نوشتهاي و با چهرهاي خندان و اميدوار. هر گاه حضوري يا تلفني جوياي حالش ميشدم، با صداي رسا ميگفت: «خوبم!» و در دل شكر خدا ميكردم كه او سالم است و سرزنده، كه همواره چنين بود، حتي در روزهاي بيماري خستهكنندهاش.
اوايل دههي 60 بود كه افتخار آشنايي با او نصيبم شد. در اولين سمينار علمي حوزهي مديريتم از ايشان دعوت كردم تا در مورد اثرات ناخواستهي داروها صحبت كند، و چه مقتدرانه، كه تعجب همگان را برانگيخت. آمارهايي داد كه ارايهي آن در آن برههي زماني خاص شجاعت ميخواست و دليري، كه ميهمانان غيربومي را سخت شيفتهي كلامش كرد.
بيريا و متواضع بود همانند همهي انديشمندان، و شكيبا و بردبار و اجازهي پيشدستي در امور خير به احدي نميداد. در اولين روز كاري سال نو در آغازين صبح و قبل از هر گونه تحركي به اتفاق ياران قديمي به پيشواز تبريك سال نو ميشتافت و همواره در انجام سنتها پيشقدم بود.
چندين بار كه افتخار همراهي با ايشان را در سفر به شهرهاي استان داشتم و صحبتهاي زيباي او در طول راه ميشنيدم، در شگفت ميشدم از آنهمه عشق و ايثارش به همنوع كه هر چه داشت در طبق اخلاص مينهاد و سراسر عمر پربارش چنين بود.
نكتهاي كه نگران آن بود، وابستگيهاي عاطفي انسانها به خود و اطرافيان بود كه ميگفت اگر نتوان آن را از شدت و حدت انداخت، چه بسا زندگي از شيريني و لطافت ميافتد و احساس بر عقل رجحان مييابد. ميگفت اگر نشود عواطف را اندكي زدود، مسلماً ناشكيبايي غالب خواهد شد و دغدغهي هر روزهي انسان، گرفتاري دايمي در تنگناي محبت خواهد بود. و ادامه ميداد انسانها همان بِه كه در گرو عشق و عاطفهاي گرفتار آيند و دغدغهي هر روزشان باشد كه غير آن به چه كار آيد؟ مگر ميتوان غير از آن بود كه هست؟
و ميبينيم كه بههيچوجه ... و ديديم آنهمه وابستگي و عاطفهاي را كه خرد و كلان بر او داشتند و به اثبات آن تا لحظهي وداع كوشيدند و بعد از آن نيز هر روز نوشتهاي و يادي و فاتحهاي بر او ... بر آن عزيزي كه روح بزرگ او بر جامعهي مشتاقش سنگيني ميكند.
دكتر علي نيكپور
مدير سابق درمان تامين اجتماعي رشت
عضو هيات مديرهي نظام پزشكي رشت
دكتر غلامحسن مهديزاده -داروساز
صاحب اين قلم ساليان دراز (بيش از 25 سال) با استاد رابطهي همكاري نزديك داشتم، كه اين خود قطعاً همراه با خاطرات و درسهاي زيادي بوده است، كه چنين نيز هست و من هيچگاه نميتوانم آنها را از ياد ببرم و هميشه خود را وامدار آن مرد بسيار بزرگ قلمرو علم و دانش ميدانم. البته نوشتن خاطرات تمام لحظات حضور در كنار استاد بسيار طولاني و خارج از حد يك مقالهي كوتاه است و يقيناً خارج از توان من ناچيز.
وصف او از جانب همچون مني
هست در بحر اوفتاده سوزني
اما تلاش ميكنم تا چند نكتهي مهم و آموزنده از ديدگاه خودم را به نگارش درآورم تا اداي ديني باشد به آن استاد فرزانه و شايد مقبول طبع خوانندگان.
همه بهياد داريم كه اوگوست رودن (1840 تا 1917 م)، مجسمهساز فرانسوي، مجسمهي مفرغي مشهوري به نام «متفكر» ساخت كه شهرت او را جهاني كرده است. براي من بسيار جالب بود كه استاد بهزاد چه در منزل و چه در هر جايي كه محل كاري داشت، عكس اين مجسمه را روبهرو يا در كنار خود روي ديوار نصب ميكردند. من كنجكاو شدم و علت اين كار را از ايشان پرسيدم، گفتند: «اين مجسمه در تمام طول زندگيام الگو و رهنماي من بوده است، و بايد در معرض ديد من باشد تا من هر لحظه بهياد بياورم كه انسان هستم، قدرت تفكر دارم و ميتوانم با فكر خود محيط و اجتماع خودم، وطنم و حتي جهان را متحول كنم.» بهراستي، او چنين كرد و بدون شك يكي از تاثيرگذارترين شخصيتهاي علمي و فرهنگي قرن حاضر ايران است كه نسل كنوني و نسلهاي آينده بسياري از پيشرفتهاي خود را مديون استاد بهزاد و بهزادها هستند وگرنه ...
مهر يزدان چون كه بر جاني دمد
بر فلك انديشه و رايش رسد
لطف حق تا عام را در كار شد
خاص را اكرام او بسيار شد
نعمت انديشه بخشد مرد را
تا بَرَد بر عرش اعلي فرد را
يكي از خصوصيات بسيار مهم استاد بهزاد كه براي من خيلي جالب و آموزنده بود، بيتفاوت نبودن در برابر ناهنجاريهاي اجتماعي و گفتار و كردار مسوولان و دستاندركاران امور اجتماعي و فرهنگي كشور بود. او چنانچه مورد ناصوابي را ميديد قطعاً واكنش نشان ميداد و بهطور صريح و با دليل و برهان و بسيار فروتنانه به طرف تذكر ميداد. استاد غالباً نامههايي را كه براي مخاطبان مينوشت يك بار پيش حقير ميخواند تا اگر نقصي وجود دارد، اصلاح كند. (البته قبلاً بزرگوارانه اين اجازه را به من داده بودند تا چنانچه ايرادي در نوشته يا گفتار ايشان مشاهده كردم، صريحاً بدون هيچ ترس و واهمهاي بهطور خصوصي به ايشان متذكر شوم.) من در طول ساليان شاهد نوشتن نامههاي زيادي به افراد و مسوولان مختلف كشور و حتي خارج از كشور بودم. به دو مورد آن بهطور خلاصه اشاره ميكنم.
در يكي از كتابهاي دورهي ابتدايي بعد از انقلاب، براي اثبات وجود خدا و توجيه خداشناسي، داستاني از «كبوتر و صياد و مار» آورده شده بود كه رفتارهاي غريزي حيوانات را به حساب فرمان خدا گذاشته بودند. جالب بود كه استاد در همان سال اول چاپ اين كتاب ان را از نظر گذرانده و بسيار ناراحت شده بودند و طي نامهي اعتراضآميز و شديداللحني به وزير آموزش و پرورش اعتراض كردند و تذكر دادند كه با اين همه واقعيتهاي علمي كه براي اثبات وجود خدا در دست داريم چه لزومي دارد كه از مسايل خرافي و غيرعلمي براي اين كار استفاده شود. كتاب مذكور در سال بعد اصلاح و آن مطلب حذف شد.
استاد بهزاد در مورد عنوانهاي «مجلس شوراي اسلامي» و «حقوق بشر اسلامي» ايراد داشتند و استدلال ميكردند كه اين عنوانها از نظر دستوري و واژگاني اشتباه در كنار هم قرار گرفتهاند و در اين مورد نامههايي به روساي مجلس و قوهي قضائيه نوشتند، كه هيچيك پاسخ ندادند، بهاستثناي آقاي حداد عادل كه مساله را تاييد كردند ولي گفتند چون در قانون اساسي به همين شكل آمده است، بنابراين چارهاي جز پذيرش آن نيست.
از جمله موارد ديگري كه استاد از سالها پيش در مورد آن به چند مسوول كشوري و ادارات مختلف نامه نوشتند و به آن ايراد گرفتند، نصب پردههاي متعدد پيام تبريك و خيرمقدم و غيره در جلوي ادارات و سازمانها بود، و ميگفتند كه چرا با اين كار بيهوده سرمايههاي ملي را به هدر ميدهيد، زيرا عزل و نصب و رفتوآمدهاي اداري امري طبيعي و عادي است و لزومي به نصب اعلانيه و پرده وجود ندارد.
تا جايي كه حقير بهياد دارم تعداد نامههاي تذكر استاد بيش از هزاران مورد بوده است، و در برابر پرسش من كه در اين دوران وانفسا فكر ميكنيد اين نامهها تاثيري دارد، پاسخ ميداد: «من وظيفهي خودم را انجام ميدهم و حداقل تاثيرش اين است كه مخاطبان نامه متوجه ميشوند كه هر اشتباهي را نميتوانند انجام دهند و اگر تعداد اين نامهها زيادتر باشد قطعاً تاثيرگذارتر خواهد بود.»
استاد بهزاد، چنانكه همه ميدانند، نماد الگوهاي تندرستي بود و خود تمام نكات مربوط به تندرستياش را بهطور كامل رعايت ميكرد و در مورد همهي مردم نيز اين احساس مسووليت را داشت و در هر جا و هر شرايط، آشنا و غيرآشنا را با بياني صميمانه مخاطب قرار مي داد و نكات مربوط به حفظ تندرستي را متذكر ميشد و اغلب يادداشتهاي مربوط به الگوهاي حفظ تندرستي را در كيفش داشت و به افراد مختلف ميداد. رفتارهاي استاد در اين زمينه طوري بود كه تندرستي همه را مانند تندرستي جسم و روح خودش فرض ميكرد و بيانش نيز بسيار تاثيرگذار بود. او بهمعني واقعي كلمه عاشق مردم بود و در تمام طول عمرش دغدغهي آموزش، رفاه و تندرستي مردم را داشت.
در خدمت يار بندگي بايد كرد
با پاي نه، سر، دوندگي بايد كرد
تا در رگ تاك، خون مي ميجوشد
با حضرت عشق زندگي بايد كرد
در رابطه با رعايت نكات حفظ تندرستي، مطلبي را كه از زبان استاد شنيدم، نقل ميكنم.
استاد بهزاد در خورد و خوراك بسيار محتاط و اهل امساك بودند. در برابر هر غذاي لذيذي هم حد خودشان را نگه ميداشتند و بههيچوجه پرخوري نميكردند. در سالهاي پس از درگذشت همسر اولشان، هنگامي كه بهتنهايي زندگي ميكردند، مدتي مجبور بودند بيرون از منزل غذا صرف كنند. ميگفتند: «به هر جا ميرفتم غذايي كه ميآوردند بهاندازهي دو وعده خوراك من بود كه من نميتوانستم همهي آن را ميل كنم و اين مساله خيلي مرا ناراحت ميكرد. روزي دل به دريا زدم و پيش مدير يكي از چلوكبابيهاي نزديك محل كار خود رفتم و رك و راست و صميمانه موضوع را به او گفتم و تقاضا كردم اگر اجازه بدهيد من پيرمرد هشتاد و چند ساله يك روز در ميان ناهار اينجا بيايم و شما بهجاي يك پرس كامل نصف پرس غذا براي من بياوريد و هر طور هم خواستيد حساب كنيد. مدير رستوران با تعجب و خنده مرا پذيرفت و گفت بهازاي هر دو روز صرف غذا قيمت يك پرس را با شما حساب ميكنيم، با كمال ميل، به ما افتخار ميدهيد. من از آن روز به بعد خيلي راحت شدم و زندگيام روال عادي به خودش گرفت.»
ناگفته نماند اينگونه خاطرات خصوصي و داراي نكات آموزنده زياد دارم كه ذكر آنها را ضروري نميبينم ولي در پايان اين مطلب، ذكر يك نكته را لازم ميدانم. استاد بهزاد در ابتداي بازگشتشان به شهر رشت، مدت كوتاهي در شهر صومعهسرا مشغول به كار شدند. ابتدا آقاي دكتر هريالچي (كه سالها قبل شاگرد استاد در دبيرستان البرز بودند و بعد از انقلاب در پست مدير درمان بهداري قرار داشتند) متوجه حضور ايشان در گيلان شدند و موضوع را به آقاي دكتر پوركاظمي (كه در كنار آقاي دكتر هريالچي، مسوول دفتر اسناد پزشكي و نيز دبير جامعهي داروسازان بودند) گفتند و دربارهي اعتبار و درجهي علمي استاد اطلاعاتي را در اختيار ايشان گذاشتند. آقاي دكتر پوركاظمي با هماهنگي جامعهي داروسازان آن زمان ترتيبي دادند تا ايشان در جامعه مشغول به فعاليت شدند. آقاي دكتر پوركاظمي همانطور كه همه مشاهده كردند، در روزهاي بيماري استاد و پيگيري درمان ايشان در بيمارستان و مراقبت از ايشان در منزل و همچنين انجام مراسم تدفين و ترحيم آن مرد بزرگ زحمات زيادي كشيدند كه متاسفانه از اين همه فعاليت و تلاش فداكارانه در جايي ياد نشده، ولي بسيار جاي تشكر و قدرداني است. اگرچه ميدانم ايشان تمام اين كارها را بهپاس احترام گذاشتن به مقام علمي استاد بهزاد و دوستي صميمانهاي كه با او داشتند، انجام دادند و هيچ انتظاري هم ندارند.
این مقاله از سوی ماهنامه پزشکان گیل (شماره 58) برای استفاده در این سایت ارسال شده است
بهزاد و روانشناسي
دكتر موسي كافي - استادیار روانشناسی دانشگاه گیلان
«من عاشق معلمي هستم و از زندگي با دانشآموز و دانشجو لذت ميبرم و افتخار ميكنم كه معلم بوده و هستم
دكتر محمود بهزاد
كيهان علمي، آذرماه 1370، ويژهنامهي دكتر محمود بهزاد
يكي از مهمترين خدمات استاد دكتر محمود بهزاد پرداختن به امر تعليم و تربيت بوده است. ايشان در سال 1314 در رشتهي علوم تربيتي ليسانس گرفت و نخستين فعاليت شغلي خود را با تدريس در مدارس شروع كرد و تا واپسين ماههاي عمر پربارش به تدريس روانشناسي فيزيولوژيك به دانشجويان رشتهي روانشناسي دانشگاه گيلان ادامه داد. استاد عاشق كلاس و درس و بحث بود. كلاس بسيار گرمي داشت كه بهراستي روي همهي دانشجويان اثر ميگذاشت. بهنظر پارسونز و همكاران (1385) كلاس درس جاي انرژي است؛ جايي كه ميتواند شگفتانگيز و هيجانآور باشد؛ جايي كه در آن زندگي شكل ميگيرد. اما كلاس با انرژي و شور و هيجان حاصل تلاش و تصميمات سنجيدهي معلمان ماهر و متخصص است. كساني كه در كلاس درس استاد بهزاد بودهاند اين ويژگيها را بهخوبي لمس كردهاند.
استاد بهزاد در كلاسهاي درس از فنون و مهارتهاي تدريس بهخوبي استفاده ميكرد. بيان مطالب پيچيدهي علمي به زبان قابل فهم دانشآموزان و دانشجويان، ذكر مثالهاي واضح و ملموس، استفاده از ابزارهاي كمكآموزشي، بهكارگيري حركات مناسب دست و بدن، نظم و سازماندهي كلاس درس و وقتشناسي و حضور بهموقع در كلاس از جمله ويژگيهاي اساسي استاد در امر آموزش بود. به مشاركت شاگردان به بحث و گفتگو در كلاس اهميت زيادي ميداد و آنان را به پرسش تشويق ميكرد. ايشان از اين روشها در انتقال دانش به شاگردان به خوبي بهره ميگرفت. همچنان كه پارسونز و همكاران (1385) مطرح كردند، دانش تعليم و تربيت دانشي است دربارهي راههاي موثر ارايهي اطلاعات به يادگيرندگان. اين دانش بهنوبهي خود مستلزم آگاهي دربارهي اين موضوع است كه چه چيزي سبب مشكل يا آسان شدن محتواي يادگيري در شاگردان ميشود. معلمان از طريق زبان بدن1، استفاده از فضا، تُن صدا و تماس چشمي با شاگردان ارتباط برقرار ميكنند كه تمامي اين راهها تاثيري گسترده بر نحوهي انتقال پيام معلم و گيرايي شاگرد دارد (فليندرز، به نقل از پارسونز، 1385).
در زمينهي اهميت تعليم و تربيت و كار در كلاس درس در بخشهايي از كتاب «علم» (1362) تاليف دكتر بهزاد آمده است:
يكي از راههاي علمآموزي كنجكاو كردن شاگردان براي دانستن امري است كه قبلاً چندان بدان امر توجه نداشتهاند. هنگامي كه دانشآموزي كنجكاو شود، موضوع را بهخوبي فرا ميگيرد و آن موضوع جزو دانستههايش ميشود. راه ديگر اين است كه معلم از صورت سخنگو بيرون بيايد و شاگردان را به فكر كردن و سخن گفتن وادار سازد. براي اين كار معلم بايد پرسشهايي دربارهي موضوع درسي مطرح كند و از شاگردان پاسخ آنها را بخواهد و وضعي پيش آورد كه همه در پاسخ دادن شركت كنند و راه درست علمآموزي اين است كه كوشش شود شاگرد مفاهيم علمي كسب كند نه آنكه مطالب علمي را حفظ كند.
استاد بهزاد با توجه به شيوهي نگارش مطالب به زباني ساده و بيان موضوعات علمي به زباني قابل فهم در اين زمينه دو مثال ذكر كرده است كه بي مناسبت نيست در اينجا آورده شود.
1- روزي آموزگاري كه در كلاس چهارم ابتدايي تدريس ميكرد اين موضوع را براي نوشتن انشا به شاگردانش داد: «وضع يك خانوادهي فقير را شرح دهيد.» دختر يك ثروتمند كه در آن كلاس تحصيل ميكرد اين طور نوشت: «خانوادهاي بود فقير، پدر فقير، مادر فقير، پسران فقير، دختران فقير، پدربزرگ فقير، زمين تنيس فقير، فرشها و مبلها و همه چيزهاي خانه فقير بودند ...» آيا غير از اين است كه دخترك ثروتمند از مفهوم فقر بياطلاع بود؟
2- روزي تابوتي را به گورستان ميبردند و گروهي آن را بدرقه ميكردند. پسر مرد فقيد بهدنبال تابوت پدر ميرفت و زاريكنان ميگفت: «پدرجان، امشب تو را در جايي منزل خواهند داد كه نه چراغ دارد، نه فرش، نه آب دارد، نه نان و نه وسيلهي گرما.» گدايي با پسر كوچكش در كناري نشسته بودند و به سخنان پسري كه زاري ميكرد گوش ميدادند. پسرك از پدرش پرسيد: «بابا اين تابوت را به خانهي ما ميبرند؟»
آيا غير از اين است كه پسرك نهتنها مفهوم فقر را ميدانست، بلكه آن را به خوبي احساس ميكرد؟ (صفحات 81 و 83)
حاصل خدمات ارزشمند و بيشمار دكتر محمود بهزاد در زمينهي تعليم و تربيت، پرورش هزاران شاگردي است كه امروز هر كدام خود در ايران و خارج از ايران از جمله استادان و دانشمندان برجسته هستند.
دكتر بهزاد در سال 1341 مامور تاسيس سازمان كتابهاي درسي شد، مدت دو سال رياست اين سازمان را بهعهده گرفت و مولف نخستين كتابهاي درسي در ايران است. با تلاش ايشان همهي كتابهاي درسي ايران از دورهي ابتدايي تا پايان دورهي متوسطه تاليف و تدوين شد. در اين زمينه استاد بهزاد ميگويد:
قبل از اينكه اولين كتابهاي درسي را به شكل دستي تنظيم كنم، در كلاسهاي درس، معلمان به دانشآموزان جزوه ميگفتند. هيچ منبع مشخصي وجود نداشت كه معلمان از روي آن مفاهيم را به بچهها منتقل كنند و بچهها با چه مشقتي مجبور بودند جزوهنويسي كنند. در ابتدا تنها هدفم تغيير سيستم جزوهنويسي بود و اينكه معلمان منبعي براي درس دادن داشته باشند. بعد از آن بود كه با يك گروه 12 نفره براي بررسي كتابهاي غربي به ايالات متحدهي آمريكا، فرانسه و انگليس رفتيم. سه ماه آنجا بوديم و روي كتابهاي درسي آنان تحقيق ميكرديم. معلوم شد كه هدف تاليف كتابهاي درسي بايد با سياست كلي تعليم و تربيت كشور هماهنگ باشد. پس از بازگشت با كمك چند نفر از دوستان دانشمندم كتابهاي درسي را از كلاس 7 تا به 12 به سبك جديد و با تصاوير آموزنده تاليف كرديم (پزشكان گيل، تير 1386، ص 10).
تعليم و تربيت ميتواند زندگي متفاوتي خلق كند و معلمان كارآمد نيز واقعاً ميتوانند زندگي را تغيير دهند. از تربيت بهمعني تغيير رفتار انسانها يا بهعبارتي انسانسازي نيز تعبير شده است (رشيدپور، 1371). هنر معلم تنها اين نيست كه به تدريس بپردازد بلكه يكي از وظايف اساسي معلم اين است كه شوق و ذوق زندگي را در شاگرد بيدار كند و شيوهي درست زندگي كردن را با عمل و رفتارش به او نشان دهد. شايد شما با استادي برخورد داشتهايد كه تاثير بهسزايي در زندگي شما داشته باشد؛ استادي كه با توجه به امكانات شما تشويقتان كرده باشد؛ معلمي كه الگو و سرمشق شما در زندگي بوده باشد. خوشبرخورد بودن استاد بهزاد، فعال و با نشاط بودن، اميدواري و مثبتانديشي وي، از ايشان الگو و سرمشق خوبي ساخته بود تا ديگران و بهويژه شاگردانش شيوهي درست زندگي را از او ياد بگيرند. وقتي شاگردان استاد بهزاد اين نمونه از رفتارهاي او را مشاهده ميكردند عشق و شوق و اشتياق زندگي و فعاليت در آنان مضاعف ميشد.
دكتر بهزاد علاوه بر تدريس و تعليم و تربيت دانشجويان، كتابهاي مختلفي در بعضي زمينههاي روانشناسي تاليف و ترجمه كرد كه هنوز هم مورد استفادهي دانشجويان و استادان قرار ميگيرد. وي در سال 1348 كتاب «روانشناسي فيزيولوژيك» اثر كليفورد تي مورگان را ترجمه كرد. دكتر محمود صناعي استاد و رييس وقت موسسهي روانشناسي دانشگاه تهران در مقدمهي اين كتاب چنين نوشت:
روانشناسي يكي از علوم آزمايشي است و يكي از مهمترين مقدمات آن فيزيولوژي است، بهخصوص آن قسمت از فيزيولوژي كه در رفتار ما تاثير بيشتر دارد. اين قسمت از فيزيولوژي به اسم روانشناسي فيزيولوژيك معروف شده است و از دروس پايهي روانشناسي است. تاكنون كتاب درسياي كه دانشجوي دانشگاه را بهكار آيد در زبان فارسي كمتر وجود داشته است. آقاي دكتر محمود بهزاد كه آثار ايشان در بيولوژي و فيزيولوژي از ترجمه و تاليف معروف است براي نخستين بار دامن همت به كمر زده و رفع اين نقيصه را كردهاند. كتاب حاضر كه به همت ايشان به فارسي ترجمه شده است يكي از مهمترين كتب درسي امروز در روانشناسي فيزيولوژيك است و هيچ دانشجوي روانشناسي را از خواندن آن چاره نيست. استادي دكتر محمود بهزاد در ترجمهي اين كتاب دشوار به فارسي سليس و قابل فهم در خور همهگونه تقدير است. دكتر بهزاد با ترجمهي اين كتاب خدمت مهم دانشگاهي انجام دادهاند. من ترجمهي اين كتاب را يك خدمت بزرگ علمي ميدانم و به دكتر بهزاد در زحمت و رنجي كه براي تهيه و بهخصوص چاپ آن تحمل كردهاند صميمانه تبريك ميگويم و اميدوارم خدمات ارزندهي ايشان سالها ادامه يابد. اميدوارم كار دكتر بهزاد براي استادان ديگر سرمشق باشد.
كتاب روانشناسي فيزيولوژيك در 20 فصل و با عناوين تدوين شده است:
فصل اول: سازوكار پاسخ پيراموني، فصل دوم: سلسلهي عصبي مركزي، فصل سوم: فيزيولوژي نرون، فصل چهارم: محيط داخلي، فصل پنجم: حواس شيميايي، فصل ششم: دستگاه بينايي، فصل هفتم: ادراك بينايي، فصل هشتم: شنوايي، فصل نهم: احساسهاي سوماتيك، فصل دهم: كنشهاي حركتي، فصل يازدهم: هيجان، فصل دوازدهم: خواب، بيدارشدگي، فعاليت، فصل سيزدهم: گرسنگي و تشنگي، فصل چهاردهم: رفتار جنسي، فصل پانزدهم: رفتار غريزي، فصل شانزدهم: شرطي شدن، فصل هفدهم: يادگيري تميزي، فصل هيجدهم: حل مساله، فصل نوزدهم: اختلالات مغزي، فصل بيستم: روانشيمي.
كتاب «مغز آدمي از ديدگاه روانشناسي» در سال 1356 توسط دكتر بهزاد به نگارش درآمد. بخشي از اين كتاب حاصل سخنراني ايشان در جمع دانشجويان روانشناسي دانشگاه تهران در همان سال است. در اين سخنراني ساختارها و كاركردهاي مختلف مغز و ارتباط آن با رفتار بهخوبي توضيح داده شده است. در مقدمهي اين كتاب، استاد بهزاد به بخشهايي از مشكلات دانشجويان در امور آموزشي بهخوبي اشاره كرده كه شايد هنوز هم اين مشكلات ادامه داشته باشد. در اين مقدمه آمده است كه:
اين درست است كه دانشجويان عموماً عادت به كتاب خواندن ندارند و به همان كتاب يا كتابها و جزوههاي پليكپي شدهي استاد خود قناعت ميكنند، اما اين نيز درست است كه هنگامي بهمعني واقعي كلمه دانشجو ميشوند كه استاد، آنها را در درسي كه عهده دارد سر ذوق بياورد. غالب دانشجويان درسها را چون بيماري كه بايد دارو بخورد تا درمان گردد بهزور و با نارضايي خاطر حفظ ميكنند و امتحان ميدهند و ليسانس ميگيرند تا از مزاياي قانوني آن استفاده كنند. دانشجويان غالباً از اين ناراحتاند كه بيشتر استادان آنها را دستكم ميگيرند و به پرسشهاي آنها اگر اجازهي پرسش بدهند، پاسخ قانعكننده نميدهند.
دكتر بهزاد كتابي با عنوان «پاولف» را از جفري گري به فارسي ترجمه كرد و انتشارات خوارزمي آن را در سال 1362 به چاپ رساند. اين كتاب در هفت بخش تحت عنوان «زمينهي فكري»، «پژوهشهاي فيزيولوژيك»، «انعكاسهاي شرطي»، «نظريهي شرطي شدن»، «نظريهي پاولف دربارهي كار مغز»، «شخصيت و روان آسيبشناسي» و «تاثير پاولف» تنظيم شده است. در ابتداي بخش اول اين كتاب همچنين آمده است:
يكي از بزرگترين معماهايي كه با آن روبهرو هستيم چگونگي درك ارتباطات ميان رفتار ذهن و مغز است. هيچكس بهاندازهي پاولف براي خارج ساختن اين معما از قلمرو فلسفه و كشاندن آن به آزمايشگاه نكوشيده است. پاولف براي اين كار، ميان فيزيولوژي و روانشناسي پلي حياتي برقرار ساخت. يعني ميان دو موضوع كه به هنگام آغاز كار پاولف بالقوه از يكديگر جدا بودند ولي اكنون ميروند تا در هم ادغام شوند (ص 5).
استاد بهزاد در كتاب «ابعاد انساني نوع آدمي» به برخي از ويژگيهاي مهم انسان اشاره كرده است. در اين كتاب چهار ويژگي برجستهي ذهن آدمي يعني خودآگاهي، انديشهي نمادي، انديشهي انتزاعي و آيندهنگري توضيح داده شده است. در صفحهي 62 اين كتاب آمده است كه:
اما آدمي چند حس سوپرسوماتيك نيز دارد كه بهوسيلهي آنها چيزهايي را ادراك ميكند كه گرچه در جهان مادي احساس ميشوند ولي ماهيت غيرمادي دارند. اين چند حس عبارتاند از حس كنجكاوي، حس اخلاقي، حس زيبايي و حس ديني.
در بخش ديگري از اين كتاب آمده است كه:
از سه ركن ايمني جوامع بشري يعني سنت، دين و قوانين، فقط دين راستين است كه چارچوب ايمني مطمئني براي آدميان فراهم ميسازد. زيرا آدمي ميتواند از طريق عبادت بين خود و پروردگار رابطهاي ناگسستني برقرار سازد. علم برخلاف تصور بدانديشان نهتنها سستكنندهي اعتقادات راستين ديني نيست بلكه خدمات بزرگي به دين كرده است: يكي تصفيهي دين از خرافات آلودهساز و ديگري شناساندن عظمت جهان و آفرينندهي بزرگ آن (ص90).
يكي از شاخه هاي روانشناسي كه به مطالعهي رفتار گونههاي مختلف جانوري ميپردازد «روانشناسي تطبيقي»2 نام دارد. روانشناسي تطبيقي مطالعهي شباهتها و اختلافات موجود در رفتار انواع موجودات زنده است. گروهي از پژوهشگران به نام «كردارشناسان»3 هستند كه رفتار حيوانات را در محيط طبيعي آنها مورد مطالعه قرار ميدهند. استاد دكتر بهزاد در كتاب «روانشناسي حيواني» اين رفتارها را مورد بررسي قرار داده است. در همين زمينه دكتر محمود بهزاد با همكاري فرزندش دكتر فرامرز بهزاد كتاب بسيار جالبي از كنراد لورنتس، متخصص در رفتار حيوانات را به نام «هشت گناه بزرگ انسان متمدن» ترجمه كردند. در بخشي از اين كتاب آمده است:
تكنولوژي، علوم شيمي و پزشكي و هر چيزي كه بهاحتمال قوي از رنج آدمي كاسته است، بهصورتي وحشتناك و معمايي به راه نابودي نوع آدمي ميرود و نوع آدمي دارد كاري ميكند كه سيستمهاي زندهي ديگر هرگز چنان نميكنند و آن اين است كه به دست خود موجبات نابودياش را فراهم ميسازد. بدتر از همه اين است كه در اين گيرودار عاليترين و اصيلترين ويژگيها و استعدادهاي انساني كه بهحق آنها را از مشخصات انساني ميشمرند، ظاهراً نخستين قربانياناند. ما كه در كشورهاي متمدن پرجمعيت بهخصوص در شهرهاي بزرگ زندگي ميكنيم ديگر درك نميكنيم كه تا چه اندازه نيازمند محبت قلبي آدميانايم (بهنقل از كتاب مغز آدمي از ديدگاه روانشناسي، 1356، ص 60).
روانشناسي تكاملي از رويكردهاي بينرشتهاي روانشناسي است كه امروزه اهميت زيادي پيدا كرده است. اين حوزه از روانشناسي با خاستگاه يا منشاء زيستي سازوكارهاي رواني ارتباط دارد. انديشهي اساسي در روانشناسي تكاملي اين است كه سازوكارهاي رواني هم مثل سازوكارهاي زيستي نتيجهي ميليونها سال تكامل از طريق انتخاب طبيعي است. به اين ترتيب فرض روانشناسي تكاملي بر اين است كه سازوكارهاي رواني مبنايي وراثتي دارند و در گذشته احتمال بقا و توليد مثل نياكان ما را افزايش دادهاند (اتكينسون و هيلگارد، 1385). ارتباط روانشناسي با نظريهي تكامل در كتاب استاد بهزاد به نام «تئوري تكامل و روانشناسي» بررسي شده است.
موضوع مربوط به تاثير وراثت و محيط يا بهعبارتي طبيعت و تربيت4 در شكلگيري مجموعه رفتارهاي فرد يا شخصيت و بهويژه هوش در كتاب «نژاد، هوش، شخصيت» منعكس شده است. اين كتاب را تئودوزيوس دابزانسكي تاليف و دكتر محمود بهزاد ترجمه كرده است. در بخشي از اين كتاب آمده است:
واقع امر اين است كه محيطهايي كه مردم در آن بهسر ميبرند بينهايت تغييرپذير نيستند بلكه آدمي است كه با استفاده از تكنولوژي، براساس خصوصياتش، محيطهاي نو ابداع ميكند. يك عطيهي ارثي در محيطهاي مختلف فنوتيپهاي متفاوت به وجود ميآورد و امكان دارد بعضي از فنوتيپها مقبول دارندگان آنها و براي جامعهاي كه در آن زندگي ميكنند پذيرفتني باشند، بنابراين تندرستي بهحساب خواهند آمد. يك ژنوتيپ معين ممكن است در محيطي تندرستي بهبار آورد و در محيط ديگر بيماري يا ناراحتي را باعث شود (صفحات 97 تا 98).
در صفحهي 140 اين كتاب نيز آمده است كه:
آنچه آدمي را بهصورتي چشمگير از ديگر جانداران متمايز ميكند ساختمان بدن او نيست بلكه طبيعت رواني، هوشي يا معنوي آدمي است كه وجه تمايز او با ديگر جانداران است. شكل بيني، رنگ پوست و گروه خوني مردمي كه با آنها روبهرو ميشويم بسيار كمتر از حالت و مشرب، هوش و تماميت آنها اهميت دارند. اين شخصيت آدمي است كه بيشتر مورد توجه است.
دكتر بهزاد در بخشهايي از كتاب «تندرستي و شادماني» كه به سال 1384 توسط شركت انتشارات علمي و فرهنگي منتشر شد، به موضوعات روانشناسي از جمله «اثر شگفتانگيز ذهن بر تندرستي»، «كاربردهاي بيوفيدبك» و «استرس و افسردگي» پرداخته است. در اين كتاب نوشته شده است كه:
مجموع واكنشهاي جسمي و ذهني (نيز عاطفي) آدمي در برابر محركهاي ناخواسته، خارجي و داخليِ برهم زنندهي ثبات اوضاع محيط داخلي بدن، استرس نام دارد. زندگي هر چه سادهتر باشد استرس كمتر است. استرس بر دو نوع است: استرسهاي بزرگ و استرسهاي كوچك (مينياسترسها). استرسهاي بزرگ در زندگي هر شخصي بهندرت اتفاق ميافتند مثل از دست دادن يك عزيز، از دست دادن شغل. آنچه بيشتر مورد بحث ماست مينياسترسها هستند كه در هر شبانهروز بارها آدمي با آن روبهرو ميشود. مينياسترسها مثل استرس انتظار در صف، استرس ناشي از خاموشي ناگهاني برق، استرس ناشي از بلندگوها و صداهاي دلخراش آنها در معابر و استرس ناشي از رانندگان بيتوجه به مقررات راهنمايي براي عابرها و ديگر رانندگان ميباشد. مينياسترسها مانند قطرههاي آبي كه اگر مدام از ارتفاعي به روي سنگي بچكد، آن را سرانجام سوراخ ميكند، بر اثر تكرار آدمي را از پا در ميآورند (صفحات 55 و 56).
آخرين فعاليتهاي علمي استاد محمود بهزاد در ارتباط با روانشناسي ترجمهي فصل دوم كتاب «زمينهي روانشناسي هيلگارد و اتكينسون» است. در فصل دوم اين كتاب كه از جمله كتابهاي اساسي روانشناسي است، پايههاي زيستشناختي روانشناسي مورد بررسي قرار گرفته است. دكتر محمود بهزاد مطالب اين فصل مثل «انتقال سيناپسي»، «ناقلهاي پيام عصبي»، «سازمان دستگاه عصبي» و «تعامل ژنها و رفتار» را بهگونهاي ترجمه كرده است كه بهراحتي ميتواند مورد استفادهي دانشجويان و استادان روانشناسي و ساير علاقهمندان قرار گيرد.
1- body language
2- comparative psychology
3- ethologists
4- nature and nurture
منابع:
-اسميت، ادوارد و همكاران. زمينهي روانشناسي هيلگارد و اتكينسون. ترجمهي محمود بهزاد و همكاران. تهران: انتشارات گپ، 1385 -لازم به توضیح است دکتر بهزاد 2 فصل 2 و 4 این کتاب را ترجمه نموده بود، که نگارنده مقاله به اشتباه فقط فصل 2را ذکر کردند
-بهزاد، محمود. روانشناسي حيواني. تهران: انتشارات جاويدان، 1355
-بهزاد، محمود. مغز آدمي از ديدگاه روانشناسي. تهران: انتشارات جاويدان، 1356
-بهزاد، محمود. علم. رشت: انتشارات طاعتي، 1362
-بهزاد، محمود. ابعاد انساني نوع آدمي. رشت: انتشارات هدايت، 1372
-بهزاد، محمود. تندرستي و شادماني. تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1384
-بهزاد، محمود. مصاحبه با دكتر محمود بهزاد. پزشكان گيل. شمارهي 45 (تير 1386). صفحات 9 تا 13
پارسونز، ريچارد؛ هينسون، استفن؛ ساردو- براون، ديبورا. روانشناسي تربيتي. ترجمهي حسن اسدزاده و حسين اسكندري. تهران: انتشارات عابد، 1385
دابزانسكي، تئودوزيوس. نژاد، هوش، شخصيت. ترجمهي محمود بهزاد. تهران: انتشارات پويش، بيتا
رشيدپور، مجيد. معلم نمونه. تهران: انتشارات كعبه، 1371
گري، جفري الف. پاولف. ترجمهي محمود بهزاد. تهران: انتشارات خوارزمي، 1362
لورنتس، كنراد. هشت گناه بزرگ انسان متمدن. ترجمهي محمود بهزاد و فرامرز بهزاد. تهران: انتشارات زمان، 1358
مورگان، كليفورد تي. روانشناسي فيزيولوژيك. ترجمهي محمود بهزاد. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1367
پنجشنبه هفتم شهریور 1387 مراسم سالگرد زنده یاد دکتر بهزاد درسالن کوچک ولی مناسب سازمان نظام پزشکی رشت، با شرایط و مطالب قابل توجه و درخورتحسین و با سخنورانی صاحبنام همچون استاداحمد سمیعی (عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی که از دوستان و همکاران قدیمی استاد بودند) برگزارشد.میهمانان از پیش با دعوت رسمی سازمان نظام پزشکی رشت! حضوریافته بودند. مراسم یک روز زودتر از تاریخ درگذشت زنده یاد دکتر بهزاد اجرا گردید ، در حالی که تصور میرفت نخستین سالگرد استاد با شکوه بیشتر و با شرکت اقشار گوناگون مردم گیلان و سایر نقاط کشور، و اطلاعرسانی عمومی، در مکانی بزرگتر برگزار شود.شاید در توجیح انجام نگرفتن این ذهنیت ،همانطور که آقای دکتر پورکاظمی - عضو انجمن نظام پزشکی رشت – درابتدای مراسم اظهار نمودند به دلیل مصادف شدن این روز با روز پزشک ،روز داروساز، هفته دولت ، تعطیلات تابستانی و آزمونهای بورد تخصصی وزارت بهداشت و... نقش داشتند.ایکاش ابن سینا ، رازی ، در روز دیگری بهدنیا میآمدند یا دولت ما معرفی و گرامیداشت تلاشهای خود را زمانی که دکتر بهزاد در قید حیات بودند ، به هفتهی دیگری موکول میکردند تا امکان حضور بسیاری از دوستداران! در این مراسم مهیا میشد . ولی راحتترین کار این بود که زمان مرگ استاد به تاریخ دیگری محول میشد! تا ما دنبال بهانهای نباشیم. تماس مدیریت این پایگاه با برخی از نمایندگان رشت با در بسته روبروشد؛ زیرا تلفنهای همراهشان به دلیل تعطیلات تابستانی مجلسیان خاموش بود(اگرچه از مدتها پیش نیز با ارسال پیامک به اطلاع رسانده شده بود)! در این مراسم برعکس مراسمهای قبلی که استاد زنده بودند و حتی پس از مرگش ، ازشاگردان البرزی استاد هم خبری نبود؛ ولی کارگردان فیلم مستند استاد بهزاد نمیدانم چطور فهمیده بود و در مراسم حضور داشت؟! زیرا خیلی سعی نمودیم که ایشان را هم دعوت کنیم ولی ارتباط با وی ممکن نشد.
در ابتدای سخنرانی آقای دکتر پورکاظمی(نماینده سازمان نظام پزشکی رشت ) با خیرمقدم به حاضران چند ویژگی بارز استاد را تشریح نمودند از جمله « 1-وقتشناسی: امکان نداشت ایشان سر وقت در جلسات حاضر نشود؛ 2-برخورد با الگوهای ناهنجار: همواره نسبت به ناهنجاریها واکنش نشان میداد و براین اساس همواره درکیفش تمبر و پاکت داشت تا موارد را مکتوب و منعکس کند؛ 3-خوشبین بودن و منفی فکر نکردن از ویژگیهای بارز ایشان بود ؛4- مسایل روزمره را میپذیرفت و سعی میکرد با آن کنار آید تا دچار استرس نشود؛ 5- ساده زیستی و کم توقعی: 73 سال پیش لیسانس گرفت و چند سال بعد دکترای داروسازی، و میتوانست از مدارکش در آن موقع استفادههای بیشتری نماید».
آقای دکتر پورکاظمی در حاشیه سخنانش اشارهای به حضور نیافتن استاندار گیلان – آقای مهندس قهرمانی – که انتظار حضورشان میرفت، داشتند.
- سخنران بعدی آقای دکتر خیابانی(رادیولوژیست) بودند که از طرف انجمن مهرورزان خاطرات و ویژگیهایی از استاد بهزاد بیان نمودند:« معتقدم بهزاد مثل هیچکس نبود و هیچکس هم مثل بهزاد نمیشود.کارهایش به هیچکس شبیه نبود؛ وقتی میخواست شمارش کند از 100 به پایین را میشمرد؛ میگفت مغز را باید ورزش داد. در ورزشکردن ، نرمشهای غیرمعمول انجام میداد و در توجیح آن میگفت باید عضلاتی را که طی روز از آن کار نمیگیریم ،نرمش دهیم.
خودش اعتقاد نداشت که پدر زیستشناسی نوین است ولی معتقد بود مطالب علمی زیستشناسی را وارد کتابهای درسی کردهاست. در خصوص استدلال علمی درجایی بحث کرد و سپس در آن خصوص تقاضای رایگیری نمود و سپس گفت خیر، هیچکدام درست نیست زیرا استدلال علمی نیاز به اخذ رای ندارد وگرنه انیشتین و دیگران استدلالی نمیکردند.
بهزاد با همه اطلاعاتی که داشت از افراد متخصص دیگر نظرخواهی میکرد و تعصبی به دانش علمی خود نداشت و درکارهای ترجمهاش گاهی از دیگران سوال مینمود. مرگ و زندگی را دو روی یک سکه میدانست».
- سخنران بعدی استاد احمد سمیعی ،عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی ، که از تهران تشریف آورده بودند، به تشریح ویژگیهای استاد و تحلیل شخصیت ایشان با استناد از خاطرات از ایشان پرداختند:
«من و بهزاد با 6 سال اختلاف در یک محیط فرهنگی و آموزشی یکسان در رشت پرورش یافتیم.برای اینکه بدانید دکتر بهزاد در چه محیطی پرورش یافت توضیحاتی عرض میکنم : درآن زمان 5دبستان دولتی و 2 تا 3 دبستان خصوصی وجود داشت . مدارس دولتی اسم و رسم داشتند و خوشنام؛ و برخی مدارس ملی بدنام بودند.یک دبیرستان دولتی 6 کلاسه بود که سیکل اول و دوم داشت و چند دبیرستان غیر دولتی3 کلاسه بود. فقط یک رشته به نام رشته علمی بود و رشته ادبی نداشت. بعدها مدرسهای تاسیس شد به نام "اسلامی" که خیلی خوش نام نبود ولی رشته ادبی داشت ، که من خودم در سیکل دوم علاقهمند شدم در دبیرستان اسلامی حضور پیدا کنم ولی پدرم اجازه نداد. آموزگاران آن موقع از نظر کیفی در سطح خیلی بالایی بودند و کسانی بودند که اهل قلم و دبیر بودند.... .
بهزاد هم در دوران جوانی و هم دوران پیری چست و چالاک بود و در هر کاری با وجدان کاری ،دقت و ظرافت کارش را انجام میداد. او در درجه اول و بیش از هرچیز معلم بود و تا آخر عمرش معلم باقی ماند.حتی کارهای تالیف و ترجمهاش نیز با انگیزهی تعلیم بود.بیشتر کارهایش علم به زبان ساده بود.این یک رشتهای است در دنیا که نیازبه مهارت و استعداد خاص خودش را دارد.
یکی از ویژگیهای ایشان شوخ طبعیاش بود.زمانی که بازنشسته شد زندگیاش بارورتر شد، زیرا بیشتر آثارش مربوط به همین دوران است.وی یک زندگی یک بعدی نداشت؛ هم حیات عاطفی داشت هم جسمی و مواظب سلامت خودش بود.زمانی که در شمال تهران ساکن بودند همیشه از محل کارش تا کلکچال را پیاده میرفت و عضو گروه کوهنوردی کلکچال بود. در هیچ شرایطی ورزش را ترک نمیکرد. به نظر من ایشان 94 سال عمر نکرد بلکه 200 سال زندگی کرد؛ زیرا از تمام لحظات زندگیاش استفاده نمود. او همانطور زندگی میکرد که فکر میکرد؛ کاری که دیگران نمیکنند. وی بیریا بود و هیچ تعارفی با دیگران نداشت.... او همواره در عمل الگو و معلم برای دیگران بود».
در ادامه آقای دکتر صالحی – نماینده انجمن داروسازان گیلان مطالبی را بیان داشتند و سپس آقای دکتر کافی عضو هیات علمی گروه روانشناسی دانشگاه گیلان به تحلیل کارهای مکتوب و علمی دکتر بهزاد و تاثیر این آثار در زمینهی روانشناسی کشورمان پرداختند که اصل سخنرانی ایشان در این سایت ارایه شده است. پس از آن ترجمه شعر"تکامل از نگاه میمونها" که توسط دکتر بهزاد انجام شده بود، قرائت گردید و در ادامه مجلس با سخنان ادیبانه دکتر خیری - رییس انجمن داروسازان رشت به پایان رسید.
به هر حال مراسم نخستین سالگرد استاد فرزانه دکتر محمود بهزاد بهطور محدود ولی با تلاش چشمگیر دوستان و علاقهمندانش به پایان رسید. امید اینمیرود در مراسمهای بعدی (یادبود، سالروز تولد و..) مراسم از عمومیت بیشتر و با اطلاعرسانی گسترده برگزار شودو از جنبه دعوت تنها از شخصیتهای علمی بیرون آمده و عمومیت پیدا کند ؛ زیرا اعتقاد داریم با خدماتی که در عرصهی آموزش و تدوین کتابهای درسی کشور در تمامی سطوح انجام داده است همه باسوادان کشورمان به نحوی در ارتیاط بودهاند.
یادش گرامی و راهش پررهرو
20/07/1387
۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
لازم به ذکر است دکتر محمود بهزاد درساعت 16.15 عصر روز پنج شنبه(08/06/1386)بر اثر بیماری سرطان دستگاه گوارش درگذشت
یادش گرامی و راهش پررهرو
انتشارات گپ-18/05/1387
دکتر محمود بهزاد ،مترجم آثار علمی
مدرسه ،دانشگاه ،اجتماع : یادی از دکتر محمود بهزاد
نوشته شده توسط
admin در ساعت September 1, 2007 8:56 PM
http://www.attaran.net/
۱۳۸۶ اسفند ۲۲, چهارشنبه
سالروز تولد استاد
۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه
تقدیم به همه کسانی که دوست دارند بیاموزند...
جای خوشحالی نیست که اولین نوشته ام مصادف شده با خاموشی استاد عزیزم-پدر زیست شناسی نوین ایران، دکتر محمود بهزاد.
اول مهر شد و شروع سال تحصیلی جدید. دانشگاه ها دارن باز می شن و ما باید خودمون رو واسه درس خوندن آماده کنیم.اما این روزها بیشتر جای خالی استاد رو حس می کنم.پارسال همین موقع،لحظه شماری می کردیم که تو کلاسش بنشینیم.
این یه سالی که شاگردش بودم،خیلی زود تموم شد ولی اگه بگم به اندازه ی یک زندگی ازش درس گرفتم،اغراق نکردم.
اولین روزی که باهاش کلاس داشتم،وقتی شنیدم۹۳ سالشه،با خودم گفتم حتما از اون پیرمردای بداخلاقیه که حوصله ی آدمای دوروبرش رو نداره،ولی وقتی از در کلاس وارد شد،همه ی اون تصورات غلطی که داشتم از بین رفت.
آدمی بود شاد،سرزنده،پراز امید وتشنه ی آموختن همه ی دانسته هاش به ما،یا به قول خودش
دادن " درس زندگی " به ما که آخرین شاگرداش بودیم - بچه های کلاس روانشناسی فیزیولوژیک دانشگاه گیلان.
" همیشه استاد" لقبی بود که شاگرداش به او داده بودن،همون شاگردایی که الآن خودشون پدر یا مادر شدن- حتی پدربزرگ و مادر بزرگ!
همیشه استاد تا آخرین نفسهاش در حالی که با بیماری سرطان دست به گریبان بود،پابه پای ما و حتی زودتر از خود ما در کلاس حاضر می شد و با روحیه ی بسیار بالایی که داشت،اجازه نداد کسی قبل از مرگش از بیماریش اطلاع داشته باشد.
یه لحظه با خودمون فکر کنیم،
تا چه اندازه چنین انسانهایی رو می شناسیم و تا چه اندازه سعی در شناساندن آنها به دیگران
کرده ایم؟ یاد حرف یکی از شاگردای استاد می افتم: بی وفایی و بی مهری به نخبگان و برگزیدگان در دیار ما رسم دیرپایی است...
با تمام وجود براش آرزوی آرامش می کنم. همیشه استاد! خسته نباشی.
دکتر محمود بهزاد ،پدر زیست شناسی نوین ایران، ۸ شهریور۸۶ در۹۴ سالگی درگذشت. او نخستین رییس سازمان تالیف کتاب های درسی ایران بود.همه ی ما کتاب های علوم سال سوم و چهارم دبستان ،را که از آثار اوست، به یاد داریم.
+ نوشته شده در یکشنبه 1 مهر1386ساعت 0:44 قبل از ظهر توسط شیدا
به نام خدا
آزمایشگاه دبیرستان البرز سال 1334
ياد باد آن كه زما وقت سفر ياد نكرد به وداعي دل غمديده ها شاد نكرد
در يكي دو قرن اخير جامعه ايراني فرزنداني را پرورش داده كه كوشيده اند ايران را در جامعه جهاني به مقامي كه شايسته آن است برسانند و پويايي و سازندگي را در همه ي زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي آن ظاهر سازند .يكي از اين چهره هاي نامدار و ماندگار دكتر محمود بهزاد است .
به ياد دكتر محمود بهزاد :
جمعه گذشته جامعه اهل علم و انديشه يكي از بزرگترين آموزگاران علم و دانش علوم طبيعي را از دست داد . دكتر محمود بهزاد استاد دانشگاه معاون اسبق دبيرستان البرز و مولف كتاب هاي درسي در سن 94 سالگي در گذشت استاد بهزاد طي تاريخ پر فراز و نشيب قرن بيستم از معدود دانشمندان ايراني بود كه بدون هياهو و قيل وقال به كار علمي مشغول بود او يكي از پايه گذاران و گسترش بخشان علوم جديد در ايران بود كه از راه آموزش مستقيم و غيرمستقيم در پيشرفت علم و انديشه علمي كشور اثر بسزايي نهاد استاد بهزاد چند سال پس از مديريت مجتهدي بر دبيرستان البرز ، معاونت او را پذيرفت و نزديك به 30 سال در اين سمت عاشقانه به خدمتگزاري مشغول بود هم اينك بسياري از نام آوران علمي ايران كه از دبيرستان البرز فارغ التحصيل شده اند وامدار اويند . او آموزگاري توانا و بانفوذ مولف و مترجمي نام آشنا و مسلط به زبان فارسي ، فرانسه ، انگليسي و آلماني ، مديري لايق و انساني فرهيخته و كمال يافته و عاشق بود از خدمات زنده ياد بهزاد تاسيس سازمان
كتاب هاي درسي بود پيش از آن وي در سال هاي دهه 40به همراه استاد فرزانه توران ميرهادي و مربي بزرگوار ثمينه باغچه بان و خانم ايمن كتاب هاي جديد علوم سوم و چهارم ابتدايي را همراه راهنماي معلم آنها تاليف كرد وي در سال هاي بعد به همراه استاد احمد خواجه نصير طوسي و شادروان هوشنگ شريف زاده سه جلد كتاب علوم تجربي با سه جلد راهنماي معلم براي سه كلاس دوره راهنمايي تاليف نمود كه در تاريخ آموزش ايران كم بديل است .استاد در سال هاي اوايل دهه 50 به گروه مشاوران و ويراستاران ارشد موسسه علمي فرانكلين پيوست و آثار جاودانه اي بر جاي نهاد دكتر محمود بهزاد در كنار تاليف و ترجمه آثار نام آوران جهان بيش از نيم قرن به كارتدريس در دانشگاه هاي تهران ، مازندران و گيلان مشغول بود. تدريس او در علوم گياهي و جانوري و رشته هاي علوم طبيعي يكي از مثال زدني ترين شيوه هاي آموزش درايران محسوب مي شد چه آنكه آنچنان عاشقانه و دلسوزانه به اين كار مبادرت داشت كه هر دانشجوي بي انگيزه اي را شيفته اين علم
مي كرد استاد درسال هاي پس از انقلاب براثر ناملايمات زندگي به شهر خود پناه برد و در آنجا به كار تدريس و انتشار نشريه علمي و همكاري در يكي از قديمي ترين داروخانه هاي شهر مشغول بود او در اين سال ها بود كه به همراه دكتر محمد كاظم پور كاظمي هسته اوليه جامعه داروسازان گيلان را بنا نهاد و به توسعه آن پرداخت او در تمام ربع قرآن آخر زندگي خود حتي در آخرين روزهاي حيات لحظه اي آرام نگرفت و همواره به فعاليت علمي مشغول بود روحش شاد و يادش گرامي
زنده ياد دكتر بهزاد با تلاشي آگاهانه و صادقانه در حدود سه ربع قرن در انتقال و ترويج دانش جديد و عمومي علم كوشيد و از راه تدريس ، تاليف و ترجمه در پيشرفت جامعه آموزشي كشور موثر بود دكتر بهزاد از پايه گذاران سازمان كتابهاي درسي ايران و نخستين مدير آن موسسه علمي و آموزشي بود كه توانست جمعي از علاقه مندان به علم و آموزش را گرد آورد و بنيادي بنا كند كه امروز تكامل يافته و به سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي تبديل شود . اكنون بدينوسيله از سوي دبيران محترم فيزيك عضو انجمن هاي اتحاديه علمي آموزشي معلمان فيزيك ايران درگذشت استاد دكتر محمود بهزاد را به پويندگان راه علم و دانايي ، عموم مردم دانش پرور به ويژه خانواده و شاگردان و دوستداران آن مرد علم و عمل تسليت مي گويد .
با احترام
اسفنديار معتمدي
رييس اتحاديه علمي آموزشي معلمان فيزيك ايران
۱۳۸۶ آبان ۲۸, دوشنبه
(محمد قوچاني)
زندهياد دكترمحمودبهزاد قرباني بزرگ ايدئولوژي در ايران بود.ايدئولوژي به معناي « دانش دروغين» شبه معرفتي است كه در برابر « دانش راستين » قراردارد. اگر «علم جديد» يا « دين سنتي » در زمره معارف اصيل بشري به حساب ميآيند،« علمگرايي » مصداق معارف كاذبي به شمار ميرود كه جز ايدئولوژي نامي برازنده آن نيست.علمگرايي يا ايدئولوژي علمي، تراشيدن علم است نه براساس مشاهدات و واقعيات كه برمبناي فرضيات و از آن بدتر تمايلات وآرزوها و روياها.
كاستن از وجوهي از علم و واقعيت كه با آرزو و آرمان علمگرايان همراه نيست و تراشيدن علم و واقعيت اصليترين كار ايدئولوگهاي علمي يا علمگرايان است و اين همان كاري بود كه چپهاي ايراني در حق داروين انجام دادند و داروينيسم را ساختند و فاشيستها هم پس از كمونيستها ، داروينيسم طبيعي را وارد حوزه سياسي كردند و داروينيسم اجتماعي را زيربناي فاشيسم قراردادند. در اين يادداشت كوتاه جايي براي طرح و نقد داروينيسم يه مثابه يك ايدئولوژي وجود ندارد، چه ممكن است رگههايي از حقيقت در اين انديشه وجود داشته باشد.اما آنچه مهم است اينكه داروينيسم در ايران نه تنها كمكي به فهم داروين نكرد بلكه به مثابه ثمره مستقيم بدفهمي داروين مانعي برسراه شناخت آراي اين دانشمند بزرگ در ايران شد. كمونيستها از علاقه ماركس به داروين و الهامپذيري او سوء استفاده كردند و با پيوند بلكه يگانگي ماركسيسم و داروينيسم در راه فهم علمي آراي هر دو متفكر بزرگ ،داروين و ماركس ، موانع سياسي ايجاد كردندو رقيبان جنبش چپ را به اين نتيجه رساندند كه براي رد كمونيسم ايراني بايد از نعش ماركس و داروين عبور كنند.در اين ميان كار محمود بهزاد از همه سختتر بود.او به عنوان «مترجمي مولف»همواره در معرض اين بدفهمي قرارداشت كه قصد دارد به جاي شناخت داروين پيروي از داروين را در ايران باب كند و قصد دارد با طرح داروين آراي دين را در باره خلقت به سخره بگيرد.اين در حالي است كه كار بهزاد تنها انتقال يك مفهوم بود و نه اثبات نادرستي قرائت ديني از خلقت. اين كاري بود كه حتي از داروين هم برنميآمد و هم او در سراسر عمر در باره آنچه نميدانست (يعني دين) سكوت اختيار كرده بود و تنها مجموعه مشاهدات خود را در قالب نظريهاي علمي و ابطال پذير تدوين كرده بود.
قضاوت در باب دين ،كار بهزاد نبود و او اين كاررا به دينداران سپرده بود ، همچنانكه آيتالله مشكيني يا دكتر يدالله سحابي درباره تكامل رسالههاي تاييدآميزنوشتند و آيتالله مكارم شيرازي در اين باره رساله انتقادي نوشتند. بهزاد البته با بازگشت به زادگاه خود و گوشهگيري از اهل هياهو توانست به آرامي پروژه خويش را پيگيرد و راه علم را از ايدئولوژيهاي علمي جدا كند و اين كاري بود كه به قيمت قرباني كردن شهرت او تمام شد .او شهرت را قرباني معرفت كرد . از جمع دوري كرد تا در خلوت خود تنها خادم علم باشد و نه صاحب ايدئولوژي.
منبع: هفتهنامه شهروندامروز، 18 شهريور1386
۱۳۸۶ آبان ۶, یکشنبه
دکتر بهزاد در رادیوی جوان
در اين برنامه كه هر روز از ساعت 15 تا 15.30 عصر بر روي موج اف. ام - فركانس 88.2 - پخش ميشود، با همسر استاد بهزاد و چند تن از دوستان و شاگردان استاد كه همواره در ارتباط با ايشان بودند در خصوص شخصيت و ويژگيهاي دكتر بهزاد گفتگو مي گردد.
اميد كه با ارايهي چنين برنامه هايي بتوانيم الگوهاي ارزشمند ميهنمان – ايران - را به نسل جوان كشورمان بيش از پيش بشناسانيم .
راهش پر رهرو باد
انتشارات گپ – 06/08/1386